توجه: این مطلب حاوی اسپویل داستان بازی The last of Us Part II می باشد!!
اشک پشت اشک…
به خودت میای و فقط چند لحظه تا پایان داستانی باقی مونده که عمیق ترین لایه های قلبتو هم به لرزه در میاره..
لحظه هایی که روح مرده جول بین نوت های گیتار گره خورده ؛ و نسیم نوت های خاکستری همه چیز رو دوباره تو سرت به جریان میندازه : “جول، بلند شو جول...” این آغار داستان انتقام آخرین بازمانده هاست..
گیاه، خورشید، بارون.
طبیعتی که بعد جول حتی صدای ناله رود شنیدنیه و میشه حس کرد قطره های غمو روی شونه های خم شده بوته.. و اخرین نگاهی که پر از خون خیره به الی آروم آروم خاموش تر و بعد ناگهان تموم میشه..
سنگینی سکوت و صدای رود و اشک های الی روی خرمنی رنگ کبود… این تصویریه که بعد جول نه تنها خاکستری بلکه ذره ای هم به خون آلودست!
“من تورو میکشم”
_برو شیمر، این همون راهیه ک باید بریم. الی با چشمای روشن اشک آلود گفت*
این راه پر از صخره هاییه که بعد از گذشتن ازشون آرزو میکنن هیچوقت اونجا نبودن و پر از خونهایی که کاش هیچوقت نچکیده بودن…
برو شیمر ، سم هاتو از استخون سرد علف ها بردار!
“به هر قیمتی تورو میکشم“
تو سر الی تکرار میشد و مسیر بین ابروهاشو کمتر و کمتر میکرد و بوی سرد و یخ زده انتقام تو سرش بیشتر و بیشتر میپیچید..
مِل ، روی کفپوش خونین اکواریوم بی جان افتاده بود . الی دست آلوده به خونش رو روی جنین بی گناه مل گذاشت و قلب خاموش کودک و لمس کرد و فقط چند لحظه یاد دینا افتاد..
مل حالا میتونه برای همیشه کنار کودکش جایی دور از ظلم زندگی کنه جایی بهتر از دست هایی آمیخته به خون…
این، تنها چکه ای از چیزیه که انتقام در پی داره یا بهتر بگم این قطره ای از دریای خونین انتقامه…
_اَبی_
“اگه من دخترت بودم ، میزاشتم منو فدا کنی“
این داستان ابیه..
اکواریوم پیش ازینکه تولدِ مرگ کودک زاده نشده باشه آرامگاهی امن برای اُوِن بود..
اُوِنی که اگرچه ذره ذره احساسات خاموش انبار میکرد اما تو پنهان کردن نور چشماش اصلا ماهر نبود..
_دستش بدجوری آسیب دیده
_هیچ تجهیزات پزشکی ای نداریم!
_به بیمارستان برمیگر….
_اَبی؟ حواست هست؟ اون دشمنه!
ابی میتونست هیچوقت اوون و نبینه اما یارا کاری کرد دوباره همه چیز به ابی برگرده، پس…
“به تجهیزات پزشکی احتیاج داریم”
ابی مسیر سخت و طاقت فرسا رو برای دستاوردی پشت سر میگذاره که نتیجش زنده موندن یکی از افراد ‘دشمنه’
انسانیت _ احساسات
دو تن که اگرچه روی دوپا تعادل داشتن اما رمقی تو جونشون نبود.. حالا… بدون نفسی تو سینه فقط با قلبی که تسلیشون با جسم های بی جان و همخواب با خاک شده امکان پذیر بود با چشمی که جز خون رنگ دیگهای نمیدید رو به روی برای اونچه انتقام نامیده میشد نگاه به نگاه دوخته بودن..
مشت های ابی یکی پس از دیگری آنچان بر تن بی رمق الی فرود میاومد که اونو از هرچی تظاهر به مقاومت میکرد بازمیداشت.. و نتیجه همه اونها قابی از دینا و الی روی زمین سرد با کف پوش خونین بود…
….
_این رقصه؟؟
_خب.. میتونی همکاری کنی
_مامانو نگاه کن داره میرقصه پسر!
دشت، گندم، آسمون پاک، لطافت بچه و خونه ای که دیگه از جسد و خون و تعفن خبری نیست صحنه ایه که شاید حتی خیال هم از پس به تصویر کشیدنش بر نیاد..
اما اینجا در ارامشی که صدای باد، گندم ها ، و صدای موسیقی الی و دینا رو به رقص در آورده یک سال بعد توی دشت آرامشه..
آرامشی که خیلی زود جاشو به سفری میده تا پایانی برای داستانی آلوده به گلوله باشه…
“اون سعی کرد فرار کنه”
فراری که نتیجش باعث شده بود اَبی رو بین انبود جنازه های آویز به درختان نزدیک ساحل تشخیص ندی…
ابی تنومند حالا جثه ای داشت که نمیشد گفت ابی بلکه جنازه ای بود که همچنان میدمید و همه توانشو بین شکنجه های طاقت فرسا جا گذاشته بود…
_ابی هنوز هم مستحق انتقامه؟
“جول بلند شو جول…” یکبار دیگه توی سر الی تکرار شد*
الی یک بار دیگه خشمش رو در مشتش فشار میده و به سمت ابی میره و بعد از ضرباتی که فقط خشم میتونه بدن بی جون اونهارو وادار به انجامش کنه ابی زیر آب دست و پا میزنه.. و اینجا شاید پایان یک انتقام سخت برای راهی سخت باشه و همه چیز با قطع نفس های یکی در میان ابی به پایان برسه اما…
الی دست از تن بی نفس اَبی میکشه و این یعنی یک بخشش توام با طعم لبخند های جول که حالا به جای صورت پر از خونش جاشو به افکار الی داده…
حالا برای نواختن یادگاری جول اهنگی که انگار لا به لای سیم های گیتار جا مونده بود فقط دو انگشت دیگه لازم داشت…
این بار کمی غمناک تر از همیشه نوت گیتار توی گوش پوست و استخونت حس میشه اشکتو روی گونه میریزه و درد راه پر پیچ خم طی شده رو یک بار دیگه توی قلبت مرور میکنه…
گیتار و آخرین منظره از دشت آرامش یک سکوت برای پایان داستان انتقامه…
همه ی این حسها جوش و خروشیه که یک بازی توی دل آدم میندازه! قلب شما با کدوم بازی لرزیده؟
دیگر مقالات The Last of Us در ویولت گیمرز را نیز بخوانید:
مرسی برای این متن عالی💜
خیلیی زیبا و خواندنی بود👌🏻👌🏻👌🏻💜💜
قشنگ بود
واقعا قشنگ بود🥲👌 معلومه خیلی روش زحمت کشیدین👏 خسته نباشید🙌
مرسی از نظر خوشحال کنندت ♡
احسنت
و منی که هنوز در حسرت نسخه اول هستم!
امیدوارم روزی این سری برای پیسی بیاد
و یک چیز دیگه، چرا فونت سایت اینقدر بزرگه؟یکم کوچیک ترش کنید بهتر نیست؟
سلام دوست عزیز
مرسی از اینکه کامنت گذاشتی
راستش تاکنون کسی راجب بزرگ بودن فونت سایت صحبتی نکرده و بنظر میاد که مناسب هست این اندازه.
ولی اگه بقیه دوستان با شما هم نظر باشند یا دوباره کامنتی در این مورد گذاشته بشه حتماََ نظرسنجی قرار داده خواهد شد و در صورت رای آوردن اندازه فونت تغییر پیدا خواهد کرد.
مقاله به شدت جالب و عجیبی بود!
چون قبلش مقاله ای به این شکل ندیده بودم، عجیب بود واسم.
خیلی خوب بود خسته نباشید.
مرسی از نظر قشنگت💜
ممنون بابت متن زیباتون . بسیار لذت بردم
به به… به به…چه نویسنده های خوبی دارید
نخوندم ولی جالب بود
🙂 🙂 🙂 🙂
کارت حرف نداره استاد
زیبا بود
خیلی زیبا بود لذت بردیم
مرسی از سایت خوبتون
عالی