بازیتیترمقالاتمقالات بازی

داستان کامل بازی Death stranding | انقراضی اجتناب ناپذیر

تقریبا سه سال از عرضه آخرین ساخته بازی ساز مطرح جهانی یعنی هیدئو کوجیما می گذرد. داستان بازی Death stranding نیز همانند دیگر آثار کوجیما داستان ساده ای ندارد و پیچیدگی خاصی دارد. اکنون با گذشت سه سال از عرضه Death stranding و Death stranding director’s cut و تجربه بسیاری از گیمرهای علاقه مند به Death stranding ما این موقعیت را محترم دانستیم و نگاه مفصلی به داستان بازی Death stranding انداخته ایم. عنوانی که با داستان پیچیده اش، همچنان برای بسیاری پس از گذشت چند سال همچنان گنگ باقی مانده. ما نیز تصمیم گرفتیم تا داستان بازی Death stranding را برایتان کامل تحلیل و موشکافی کنیم تا هیچ نقطه گنگی برایتان باقی نماند. حتی نکاتی که داستان بازی به آنها کمتر اشاره داشته است. همراه ویولت گیمرز با داستان بازی Death stranding | دث استرندینگ و تحلیل و بررسی داستان دث استرندینگ باشید تا نگاهی به یکی از خاص ترین بازی چند سال اخیر بیاندازیم.

این مقاله داستان بازی Death stranding را برایتان به صورت کامل اسپویل می کند 

Death stranding چیست؟

داستان Death stranding در آخرالزمانی روایت می شود که نه درگیر ویروس مرگباری شده است نه درگیر جنگ های بزرگ و خونین و نه با ظهور موجودات فضایی شکل گرفته است. Death stranding یک پدیده ای است که انسان ها از آن با نام ویداوت یاد می کنند. اما ویداوت چیست؟ ویداوت، انفجاری است که تا فواصل دور می تواند همه چیز را نابود کند. ویداوت هنگامی رخ می دهد که ماده با ضد ماده با یکدیگر برخورد کنند. انسان های زنده ماده و موجوداتی به نام بی تی (BT) ضد ماده را تشکیل می دهند. بی تی مخفف کلمه Beached Things است. Beached Things در اصل انسان هایی هستند که پس از مرگ روحشان نمی تواند وارد دنیای پس از مرگ شود که در نهایت به بی تی ها تبدیل می شوند. بی تی ها با جذب بدن مردگان تکثیر می شوند.

پس از اولین ویداوت چهره زمین تغییر کرد و مفهوم بسیاری از چیز ها تغییر کرد. رنگین کمان معنای زیبا بودن خود را از دست داد. بارانی به نام تایم فال دیگر برای انسان ها به یک خطر بزرگ تبدیل شد که باعث گذر سریع زمان می شود. شروع وقایع Death stranding باعث بوجود آمدن ماده ای به نام کایرالیوم شد. Death stranding سه نتیجه مهم و بزرگ را به همراه داشت.

نتایج مهم Death stranding

پدیده Death stranding سه نتیجه بسیار مهم را به همراه داشت. نتیجه اول این بود که روح هیچ انسانی نتواند به دنیای پس از مرگ باز گردد و در همین دنیا تبدیل به BT و به خطری بزرگ برای انسان ها تبدیل شود. بر اساس وقایع بازی دث استرندینگ هر شخص پس از مرگ وارد ساحلی مخصوص به خود می شود که بیچ نام دارد. انسان با قدم گذاشتن به بیچ وارد دنیای پس از مرگ می شوند. اما در این‌جا روح انسان داخل ساحل‌های خاکستری به دام می افتد و تصویری از این روح به‌عنوان بی‌تی در دنیای آدم‌های زنده حضور دارد.

تحلیل داستان بازی Death stranding
تحلیل داستان بازی Death stranding | تصویری از بیچ

نتیجه دوم وقوع ویداوت ها بود. برخورد ماده و ضد ماده باعث شکل گیری بی تی ها شد. هنگامی که بی تی ها یا همان ضد ماده با انسان ها یعنی ماده برخورد کنند باعث ایجاد یک ویداوت می شود و به تبع آن محیط های بیشتری ویران می شود. مهم ترین دلیل تناقض برخی محیط ها و صعب العبور بودن آنها ویداوت های مختلفی است که طی مدت ها تاثیر خود را بر چهره زمین گذاشته اند.

نتیجه سوم و نهایی Death stranding پدید آمدن کایرالیوم بود. بدون شک مهم ترین پدیده Death stranding پدید آمدن عنصر کایرالیوم بود. عنصری که به جهان پس از مرگ تعلق دارد و پلی میان دنیای زندگان و آن دنیا است. کایرالیوم به عنوان یک عنصر جامد و کریستالی شکل تنها راه ارتباطی بی تی ها به صورت فیزیکی با دنیای زندگان است و به نوعی ظاهر فیزیکی بی تی ها، کایرالیوم است. به همین دلیل هنگام گشت و گذار در جهان بازی هر جا که کایرالیوم بیشتری یافت شود حضور بی تی ها تهدیدی جدی محسوب می شود و مکان خطرناک تری است.

آغاز آخرالزمان

با رخ دادن ویداوت های مختلف چهره زمین به یکباره دچار تغییرات اساسی شد. ارتباط میان انسان ها در فواصل دور قطع شد و به امری دشوار و تقریبا غیرممکن تبدیل شد. چنین اتفاقی باعث ایجاد دو چیز شد، شبکه کایرال و پورترها که از اهمیت بسیاری برخوردار هستند.

شغل پورتر ها در این آخرالزمان بیشتر از هر چیز مورد اهمیت همگان قرار گرفت. پورتر هایی همانند شخصیت اصلی بازی یعنی سم (Sam) پورتر بریجز که وظیفه آنها رساندن محموله های مختلف به جوامع کوچک و بزرگ انسانی است که پس از Death stranding میان آنها فاصله افتاده است. اما سم با مابقی پورتر های این دنیا یک تفاوت اساسی دارد. سم مبتلا به دومز درجه دو است. افرادی که مبتلا به دومز هستند توانایی شناسایی بی تی های اطراف خود را دارند. مبتلایان دومز درجه یک توانایی مشاهده و حس کردن بی تی ها و مبتلایان دومز درجه دو توانایی حس کردن بی تی های اطراف خود را دارند که سم نیز جزو دسته دوم محسوب می شود. دومز ها همچنین همیشه کابوس های مختلفی را در خواب مشاهده می کنند.

آغاز داستان بازی Death stranding

تحلیل داستان بازی Death stranding
تحلیل داستان بازی Death stranding | سم پورتر بریجز پروتاگونیست داستان Death stranding

داستان بازی Death stranding افتتاحیه خود را با نشان دادن سم و حمل چند محموله با موتور آغاز می کند. در بین راه باران تایم فال شروع به باریدن می کند و سم حضور بی تی ها را در اطرافش احساس می کند. سم از دست بی تی ها فرار می کند. او تا پس از اتمام تایم فال به درون غاری می رود و اینجا با شخصیتی به نام فرجایل (Fragile) آشنا می شویم. سم و فرجایل متوجه حضور یک بی تی در غار می شوند اما هنگامی که بی تی نزدیک به سم می شود پوست او قرمز می شود که دلیل آن وجود مقادیری کایرالیوم در وجود بی تی ها است. سم پس از اتمام باران تایم فال راهی ترمینال مورد نظرش می شود تا محموله هایی که وظیفه رساندن آنها را داشته است را تحویل بدهد.

پس از تحویل محموله ها فردی به اسم ایگور از واحد دفع جسد به سراغ سم می آید. ایگور از سم درخواست می کند تا با استفاده از توانایی هایش ریسک رساندن یک جنازه را به اینسنیتور که در خارج از شهر قرار دارد را بر عهده بگیرد. سم هم دلیل موجهی برای پذیرش درخواست ایگور دارد چرا که سم به خوبی اثرات و خطرات تبدیل یک انسان به بی تی و رخ دادن یک ویداوت را می فهمد. ایگور به همراه یک BB و سم به همراه یک راننده راهی اینسنیتور خارج شهر می شوند.

BB چیست؟

BB یا همان Bridge Babies کودکان به دنیا نیامده ای هستند که در محیطی شبیه به رحم مادرشان نگه داری می شوند. این کودکان همیشه در وضعیتی بین افراد به دنیا آمده و افراد مرده هستند. این حالت به اصطلاح برزخی باعث می شود تا BB ها قادر به مشاهده بی تی ها باشند. از ماهیت و چگونگی بوجود آمدن BB ها و مشاهده بی تی ها توسط آنها اطلاعات دقیق و درستی در دسترس نیست.

رخ دادن یک ویداوت

در طی مسیر همه چیز آنطور که پیش بینی می شد پیش نمی رود. فرایند نکروز شدن جنازه آغاز شده و این باعث حمله بی تی ها می شود. اما بی تی ها رفتارشان مثل همیشه نیست. در همین بین مشخص می شود فردی ماسک دار و با ظاهری عجیب و غریب بی تی ها را کنترل می کند. کامیون آنها توسط بی تی ها از حرکت متوقف می شود. سم زخمی شده است و در قسمت هایی که خونش بر روی زمین است هیچ بی تی وجود ندارد. راننده کامیون نیز که توسط باران تایم فال باعث پیر شدنش شده است توسط بی تی ها گرفتار شده و جنازه نیز تبدیل به بی تی می شود.

ایگور در همین بین BB_28 را به دست سم می سپارد و ویداوت بزرگی رخ می دهد. این ویداوت به قدری شدید است که سم هم جان سالم به در نمی برد. اما جای نگرانی وجود ندارد چرا که سم یک ریپتریت (Repatriate) است. ریپتریت نام افرادی است که توانایی دور زدن مرگ را دارند. افرادی که ریپتریت هستند قبل از اینکه به بیچ یا همان ساحل و یا در اصل به برزخ دنیای Death stranding راه پیدا کنند از طریق Seam به بدن خود باز گردند.

تحلیل داستان بازی Death stranding
داستان بازی Death stranding | اثرات وقوع یک ویداوت

سم پس به هوش آمدن متوجه می شود در یک اتاق است. فردی به نام ددمن (Deadman) سم را به یکی از استراحتگاه های سنترال نات سیتی آورده است. ددمن فقط یک ناجی نیست او یک پیام از طرف بریجت یعنی مادرخوانده سم و آخرین رئیس جمهور برای سم دارد. بریجت اکنون آخرین روزهای عمرش را سپری می کند چرا که او مبتلا به سرطان است و قصد دارد تا برای آخرین بار سم را ملاقات کند. ددمن یک محموله حاوی مقداری مورفین برای تسکین دردهای بریجت را به سم می دهد تا به بریجت برساند تا شاید اندکی از دردهای او را تسکین بخشد و با سم صحبت کند.

EPISODE 1

 Bridget

سم درخواست ددمن را قبول کرده و به سوی محل حضور بریجت حرکت می کند تا مورفین ها را به دست او برساند. پس از ورود سم به مکان استراحت بریجت (Bridget) و ورود به اتاق بریجت او با دای‌هاردمن (Die-Hardman) ملاقات می کند. دای‌هاردمن نزدیک ترین و مورد اعتماد ترین فرد رئیس جمهور بریجت است. بریجت در آخرین لحظات عمرش تنها یک درخواست از سم دارد آن هم متصل کردن شهر های آمریکا به شبکه کایرال است. آمریکایی که اکنون چندین قسمت شده و جوامعی که هیچ راه ارتباطی با یکدیگر را ندارند. کشوری که پس از مرگ بریجت نابود خواهد شد. اما پس از اتمام صحبت های بریجت زندگی او پایان می یابد. وظیفه توضیحات بیشتر برای متصل کردن شهر های آمریکا به کایرال نتورک پس از مرگ بریجت بر عهده دای‌هاردمن است.

تحلیل داستان بازی Death stranding
تحلیل داستان بازی Death stranding | بریجت مادر خوانده سم

سم با انجام چنین کاری کاملا مخالف است چرا که او چندین سال است که از سازمان بریجز کناره گیری کرده است. پس از صحبت های دای‌هاردمن او می تواند سم را متقاعد کند تا قبل از آغاز فرایند نکروز جنازه بریجت او را همراه با BB ایگور به اینسنیتور ببرد چرا که ددمن معتقد است که BB دیگر کارایی اش را از دست داده است و سم باید آنها را بسوزاند.

گذشته ای دردناک

سم اکنون می خواهد بریجت و BB را به اینسنیتور ببرد اما چرا سم؟ فردی که فقط یک پورتر است. سم به خوبی رخ دادن یک ویداوت و خطر مواجه شدن با آن را درک می کند. اما نه به خاطر رخ دادن ویداوت ابتدا داستان  بلکه در یک مکالمه با ددمن متوجه می شویم که سم 10 سال قبل از وقایع کنونی و اصلی داستان بازی یک همسر داشته است. همسر سم در حالی که باردار بوده است خودکشی می کند و این اتفاق باعث وقوع یک ویداوت می شود و به تبع آن مردم بسیاری کشته می شوند. اما سم به دلیل ریپتریت بودنش از آن حادثه جان سالم به در برد.

همسر سم یعنی لوسی مبتلا به دومز بوده است. لوسی در زمان بارداری اش به دلیل ابتلا به دومز کابوس های وحشتناکی درباره سم و Death stranding می دیده است و لوسی هم این اتفاقات را با بریجت به اشتراک می گذارد. بریجت هم لوسی را به بیچ برد و تمامی کابوس های او در آنجا حضور داشتند و در حال رخ دادن بودند. لوسی هم هیچ وقت نتوانست با حقیقت رو به رو شود و در اتاقش خودکشی کرد. سم به خانه بازگشت و با جسد همسرش مواجه شد؛ اما دیگر شده بود. یک ویداوت رخ داد. مردم باقی مانده در شهر های دیگر شوهر فرد فوت شده یعنی سم را مقصر این اتفاق می دانستند. سم هم برای فرار از این اتفاق و غم و اندوه فراوان از سازمان بریجز جدا می شود.

تحلیل داستان بازی Death stranding
داستان کامل و تحلیل بازی Death stranding | سم و همسر او در کنار بریجت، تنها یادگار سم از همسرش لوسی

ارزش بودن انسان ها و اتصال به آنها در داستان بازی Death stranding

Death stranding با چنین اتفاقی ارزش انسان ها و اهمیت بودن آنها را به ما یاد آور می شود. این موضوع و یا واژه ای بهتر مفهوم اتفاقات روایت شده در بازی بارها به گونه های مخلف برایمان تکرار می شود که در ادامه مقاله کاملا به این موضوع خواهیم پرداخت.

سم چکمه هایش که در هنگام وقوع ویداوت که مقداری از خونش بر روی آنها بود را به ددمن می دهد. ددمن هم قول می دهد تا بر روی خون سم تحقیق کند. سم به سمت اینسنیتور حرکت می کند تا قبل از آغاز فرایند نکروز جنازه بریجت را بسوزاند که به این هدفش دست می یابد و کارش را  انجام می دهد. اما وقتی که نوبت به سوزاندن BB می رسد سم دلش نمی آید تا این نوزاد دوست داشتنی را بسوزاند و برای خودش نگه می دارد. سم تصمیم درستی گرفته است. پس از سوزاندن جسد بریجت اطراف اینسنیتور پر از BT می شود. سم هم که توانایی مشاهده بی تی ها را ندارد، BB را به خودش متصل می کند تا بتواند مسیر برگشت به سنترال نات سیتی را از میان بی تی ها پیدا کند.

دای‌هاردمن پس از رسیدن به سنترال نات سیتی منتظر او است. اما سم قبل از ملاقات با دای‌هاردمن با ددمن ملاقات می کند. ددمن به سم می گوید که هیچ وقت بودن یک BB با افراد مبتلا به دومز نتیجه جالب و خوشایندی ندارد. سم هم BB را به ددمن باز می گرداند. دای‌هاردمن قرار است درباره موضوعی با سم صحبت کند که برای او بسیار اهمیت دارد :

آملی (Amelie)، خواهر ناتنی سم و دختر بریجت.

  EPISODE 2

    Amelie

آملی خواهر ناتنی سم … کسی که در دوران کودکی سم بهترین دوست او بوده و همچنین سم و آملی رابطه عاطفی بسیار عمیقی میانشان است. دای‌هاردمن به سم درباره اتصال دوباره شهر های آمریکا آن هم توسط آملی می گوید. آملی برای تحقق رویای مادرش یعنی بریجت خیلی وقت پیش از سنترال نات سیتی به سمت غرب آمریکا حرکت کرده است. (مدت زمان دقیق سفر آملی مشخص نیست اما تقریبا نزدیک به 3 سال این هدف به طول انجامیده است). هدف این سفر آملی در اصل راه اندازی برخی ترمینال ها بوده و هموار کردن مسیر ها برای دیگر پورترها و سم. به طور خلاصه هدف آملی مهیا کردن شرایط لازم برای اتصال مجدد شهر های آمریکا بوده است.

داستان کامل و تحلیل داستان بازی Death stranding | آملی خواهر ناتنی سم و دوست دوران کودکی سم

اما طبق آخرین اطلاعات بدست آمده آملی در آخرین مقصد خود یعنی اج نات سیتی توسط یک گروه تروریستی به نام هومو دیمنز محاصره شده است. رهبری هومو دیمنز ها بر عهده هیگز (همان فرد مرموز و ماسک دار به شکل یک اسکلت در ابتدای بازی) است. خوشبختانه هنوز یک راه ارتباطی میان سم و دای‌هاردمن و آملی وجود دارد. ارتباط آنها از طریق کایراگرام ممکن شده است. این بار آملی از برادرش سم درخواست می کند تا شهر های آمریکا را به شبکه کایرال نتورک متصل کند و به واژه ایالات متحده آمریکا معنای دوباره بخشد. سم درخواست آملی را قبول می کند اما نه به خاطر آمریکا بلکه فقط به خاطر احساسی که نسبت به آملی دارد.

سفر دور و دراز و پر چالش سم از همینجا آغاز می شود. سم از دل دشت های وسیع و کوه های عظیم و رودها و محیط های ناامن بی تی ها و میول ها عبور می کند. سم با استفاده از یک Q-pid اولین شهر را به کایرال نتورک متصل می کند. اما کایرال نتورک چیست؟

کایرال نتورک چیست؟

کایرال نتورک در حقیقت شبکه پیشرفته تر اینترنت است. در روزگاری که دیگر کابل کشی و اینترنت وجود ندارد دانشمندان از کایرالیوم در ساخت شبکه کایرال بهره فوق العاده ای ببرند. شبکه کایرال باعث اتصال تمامی شهر های آمریکا به این شبکه می شود. شبکه ای که هدف از ساخت آن ایجاد یک زندگی راحت برای انسان هایی است که در این آخرالزمان زندگی می کنند.

اینترنت و شبکه های اجتماعی که در حال حاضر روزانه ساعت ها در آن مشغول به فعالیت هستیم شباهت های بسیاری در بعضی موارد با شبکه کایرال دارد. در دوران پاندمی Covid 19 و فاصله بوجود آمده میان انسان ها به چنین موردی در دنیای Death stranding شباهت دارد. این شباهت را می توان بازتاب افکار کوجیما و پیش بینی های احتمالی او از آینده طبق گفته های خودش در مصاحبه های متعدد دانست؛ هر چند که پیش بینی آینده در دیگر بازی های کوجیما را هم همیشه دیده ایم و فقط به بازی Death stranding محدود نمی شود. کوجیما با تاکید و نشان دادن سم و پذیرش دستورات و خواسته های دای‌هاردمن و دیگر افراد اینگونه می گوید که شاید شبکه های اجتماعی آنلاین یک راه مهم برای حفظ انسان های دیگر و تعامل با آنها باشد، ولی بسیاری از افراد در بیشتر اوقات بدون اینکه حتی متوجه شوند زمانی را صرف پاسخ دادن و پذیرش خواسته های دیگران می کنند. یکی از مواردی که می توان چنین دیدی را به اثبات رساند میول ها و رفتار آنها است.
اما میول ها چه افرادی هستند؟

  میول ها کیستند؟

میول ها افرادی هستند که کار آنها نیز حمل محموله بوده. آنها آنقدر سعی کردند تعداد محموله های بسیاری را با بی فکری و به بدترین شکل ممکن بدست انسان ها برسانند که در نهایت شکست بزرگی خوردند. اما اگر آنها در دوران کنونی ما برایشان چنین اتفاقی رخ می داد بدون شک به یک ترول بزرگ اینترنتی تبدیل و از جامعه منزوی می شدند. چنین اتفاقی در شبکه های اجتماعی با توجه با آنچه از گذشته میول ها متوجه شدید حاصل جنون و وابستگی بیش از حد به شبکه های اجتماعی است و میول ها هم به دلیل جنون بیش از حد در کمک به بازماندگان به چنین اتفاقی دچار شدند.
دلیل علاقه و افرات آنها نسبت به حمل محموله ها تحت تاثیر قرار گرفتن آنها در معرض کایرالیوم است. چنین اختلالی حاصل عدم تعادل هورمونی است. نتیجه این اختلال در حافظه و قضاوت و احساسات است که در نهایت باعث خود کم بینی می شود و باعث می شود تا آنها خودشان بجای یک انسان یک قاطر ببینند.

Death stranding با کایرال نتورک و تبعات آن اشاره به چنین اتفاقاتی مشابه به دنیای ما می کند. اینترنت همانند کایرال نتورک به هیچ وجه قابل حذف از زندگی روزمره نیست، چرا که زندگی تک تک انسان ها با اینترنت و در دنیا و داستان Death stranding با کایرال نتورک پیوند خورده است. در داستان Death stranding بار ها و بار ها اشاره به اهمیت و معایب کایرال نتورک بخصوص در اپیزود نهم و غیر قابل حذف شدن آن از زندگی روزمره را دارد. با توجه به تمامی این موارد باید از کایرال نتورک به شکل درستی بهره برداری شود، مانند سلاح های سرد مانند چاقو که از آن می توان برای استفاده های مفید و یا کشتن انسان ها استفاده کرد.

ملاقات با هیگز، ذره خدا

سم پس از اتصال چند شهر به یکدیگر به پورت نات سیتی می رسد. پورت نات سیتی یک بندر است، بندری که سم برای عبور از دریا و رفتن به غرب آمریکا نیاز دارد. برای سفر به غرب آمریکا سم نیاز به کشتی های فرجایل اکسپرس دارد تا او را به غرب آمریکا ببرد. فرجایل اکسپرس توسط شخصی به نام فرجایل اداره می شود (همان فردی که در ابتدا بازی با آن ملاقات کردیم). فرجایل اکسپرس یک شرکت فیریلنس است و بیشتر محموله افرادی را که به سازمان بریجز اعتماد ندارند را جا به جا می کند. با فرجایل هماهنگ شده تا سم را ملاقات و او را به سوی غرب آمریکا با کشتی های خود ببرد. اما هنگامی که سم به پورت نات سیتی می رسد فرد دیگری منتظر اوست. هیگز… . هیگز (Higgs) خودش را با یک جمله معرفی می کند :

من هیگزم، ذره ای از خدا که در تمام هستی وجود داره

تحلیل داستان بازی Death stranding
داستان کامل و تحلیل داستان بازی Death stranding | هیگز، ذره ای از خدا

هیگز پس از قدرت نمایی و خاص نشان دادنش، با بی تی ها ارتباط برقرار می کند و یک کچر را در مقابل سم قرار می دهد. سم هم از پس کچر با بمب هایی که از خون او ساخته شده، بر می آید.

فرجایل پس از آرام شدن اوضاع آماده رفتن به سوی غرب با سم می شود.

EPISODE 3

 Fragile

سم و فرجایل راهی غرب آمریکا می شوند. در بین مسیر فرجایل قصد دارد تا به سم درباره اتفاقات و گذشته او با هیگز به سم بگوید. اما فرصت کم مجال نمی دهد.

در ادامه داستان بازی Death stranding سم پس از اتصال چند شهر به کایرال نتورک به استراحتگاه یکی از شهر ها می رود. پس از بیدار شدن سم از خواب فرجایل به سراغش می آید. سم در ابتدا رفتاری سرد و بی احساس با فرجایل دارد. فرجایل هم از رفتار سم ناراحت و عصبی می شود. دلیل این رفتار سم هم حرف ها یا شایعاتی است که پشت سر فرجایل گفته شده است. شایعاتی مانند عضویت و فرجایل در گروه تروریستی هیگز یا همان هومو دیمنز و شایعات این چنینی دیگر که باعث از بین رفتن اعتماد سم به فرجایل شده است. سم هم که از رفتار های اشتباه و نادرست بودن صحبت های دروغین درباره فرجایل اطمینان حاصل می کند به او اعتماد می کند.

    تنفر فرجایل نسبت به هیگز

فرجایل بخشی از گذشته خودش و هیگز برای سم تعریف می کند. هیگز و فرجایل در گذشته با یکدیگر همکار بوده اند. اما هیگز همه چیز را خراب کرد. هیگز فرجایل اکسپرسی که هدفش کمک به مردم و رساندن دارو و غذا بود را تبدیل به شرکتی کرد بمب و اسلحه و تجهیزات نظامی را به دیگران می رساند. هدف هیگز از انجام چنین کاری گسترش گروه تروریستی اش و تصاحب آمریکا بود. پس از مدتی مشخص شد که هیگز یک تروریست است. اما تمام این کار ها بدون اطلاع فرجایل انجام می شد. این اتفاقات باعث شد تا فرجایل اکسپرس بخشی از اعتبارش را از دست بدهد.

فرجایل پس از گفتن دلیل تنفرش نسبت، درباره یک موضوع بسیار مهم دیگر به سم توضیح می دهد. او درباره تسلط و راه ارتباط هر فرد بر بیچ خودش به سم می گوید. هر فرد بیچ مخصوص به خودش را دارد و بر اساس تسلط بر آن کار های مختلفی انجام می دهد و فرجایل با تسلطی که بر بیچش دارد از آن برای تلپورت کردن استفاده می کند یا هیگز که تسلط بیشتری دارد از آن برای کنترل بی تی ها استفاده می کند. فرجایل چندین بار تلپورت کرده که این موضوع باعث خستگی و بی حالی اش می شود اما راه درمان خستگی خوردن موجودی به نام کریپتوبایُت (Cryptobiote) است.

کریپتوبایُت حشره هایی هستن که باعث خون سازی و از بین بردن اثر تایم فال و مقاوم شدن در برابر آن برای مدت کوتاهی می شوند. نام این حشره ها از واژه کریپتوبیسیس انتخاب شده است. کریپتوبیسیس به معنی زندگی پنهان است. کریپتوبایُت ها در بیچ یا همان ساحل و Seam نیز وجود دارند. کریپتوبایُت در هر شرایطی جز محیط بسته همانند بسته بندی محموله ها برای مدت زمان طولانی قادر به زندگی هستند.
Seam حالتی برزخی است که روح یک فرد پس از مرگ به آنجا می رود. سم به عنوان یک ریپتریت هنگامی که روحش در Seam قرار گرفته می تواند با بدنش ارتباط بگیرد و هیچ وقت به بیچ نمی رسد.

در ادامه داستان بازی Death stranding سم در طی یکی از ماموریت هایی که می گیرد در کمال تعجب فردی ناشناس بسته ای به سم می دهد. این بسته از سوی سازمان بریجز نیست بلکه از طرف شرکت فرجایل اکسپرس است که باید به دست فرجایل برسد. سم هم بسته را به دست فرجایل می رساند و این محموله چیزی نیست جز یک بمب اتمی! او متوجه می شود که این بسته از طرف هیگز و قصدش نابودی انسان های باقی مانده است.

سم هم به سرعت دست به کار می شود و این بمب را در درون یک دریاچه می اندازد. او با چنین کاری شهر های بسیاری را از نابودی حتمی نجات می دهد. اینجاست که بالاخره فرجایل درباره گذشته تاریکش با هیگز برای سم می گوید و بخش دیگری از گذشته خودش را با سم در میان می گذارد.

گذشته تاریک

تقریبا چند سال قبل فرجایل وظیفه رساندن یک محموله را به south knot city برعهده گرفت اما از آنچه که درون بسته بود کاملا بی خبر بوده است. این محموله حاوی یک بمب اتمی و چنین کاری هم نقشه هیگز و گروهش بوده است. هیگز قصد داشت تا south knot city را از بین ببرد تا بخشی از هدفش که نابودی انسان ها است را اجرایی کند. او در طی همین حمله تروریستی فرجایل را اسیر کرده و از او می خواهد تا بین نجات و نابودی south knot city یک راه را انتخاب کند. اما نجات south knot city کار آسانی نیست چرا که هیگز کنترل باران تایم فال را در دست گرفته است. هیگز هم فرجایل را نیمه برهنه کرده است و در مقابلش یک بمب اتمی قرار می دهد. او از فرجایل می خواهد که زیر باران تایم فال برود و بمب را در دریاچه بیندازد و south knot city را از نابودی نجات دهد و یا در ازای حفظ جوانی بدنش، بگذارد تا south knot city و مردم آن نابود شود.

فرجایل نجات south knot city را انتخاب می کند. او حاضر می شود تا برهنه به زیر باران تایم فال برود و بمب را درون دریاچه بیندازد تا south knot city نابود نشود و از جوانی بدنش می گذرد تا بخشی از آخرین ساکنان زمین نابود نشوند.

هیگز صورت فرجایل را پوشانده است تا جوانی چهره اش از دست نرود. او با انجام این کار محبتی در حق فرجایل نمی کند بلکه این کار باعث می شود تا انسان های باقی مانده هیچ وقت ناجی south knot city را نشناسند و به فرجایل اتهام همکاری با هومو دیمنز ها را بزنند.

تحلیل داستان بازی Death stranding
داستان کامل و تحلیل داستان بازی Death stranding | فرجایل یکی از قدرتمند ترین شخصیت های داستان بازی Death stranding

صحبت های فرجایل درباره گذشته اش به اتمام می رسد و می گوید که از انجام این کار پشیمان است و اگر به گذشته باز گردد هیچ وقت این کار را انجام نخواهد داد. سم اکنون به فرجایل اعتماد کامل دارد و حاضر است به او کمک کند تا از هیگز انتقام بگیرد.

EPISODE 4

Unger

در ادامه داستان بازی Death stranding سم به سوی south knot city حرکت می کند و پس از متصل کردن south knot city به شبکه کایرال از نات خارج می شود. شرایط جوی اصلا مناسب نیست و طوفان سم را درون خودش می کشد.

سم بالاخره پس از مدتی به هوش می آید. او در دنیای خودش نیست و سر از یک میدان نبرد در آورده است. سم به جنگ جهانی اول برده شده است. تانک و هواپیما های جنگی و سربازان اطراف سم را در بر گرفته است.

تحلیل داستان بازی Death stranding
داستان کامل و تحلیل داستان بازی Death stranding | کلیفورد آنگر در جنگ جهانی اول

در حالی که سم هنوز به این که چگونه به جنگ جهانی اول بازگشته پی نبرده سر و کله کلیفورد آنگر هم پیدا می شود. کلیفورد آنگر یک نظامی خبره است که همیشه او را در فلش بک های BB او را دیده ایم. (فلش بک های BB را همیشه در هنگام متصل شدن BB به سم می توان مشاهده کرد). سم پس از درگیری های فراوان و شکست کلیفورد آنگر به دنیای خودش باز می گردد.

سم فرصتی برای وقت تلف کردن ندارد چرا که آملی در انتظار او است. ماما با سم تماس می گیرد و سم به سوی پایگاه ماما می رود تا Q-pid سم را که دچار مشکل شده را تعمیر کند. اما فقط Q-pid دچار مشکل نشده است بلکه شبکه کایرال هم توسط هیگز دچار مشکل شده است. ماما که تقریبا بیش از نیمی از پروژه توسعه کایرال نتورک توسط او صورت گرفته می تواند این مشکل را برطرف کند.

EPISODE 5

Mama

در ادامه داستان بازی Death stranding پس از ورود سم به پایگاه ماما سنسور لباس سم به نام Odrarek شروع به هشدار دادن می کند چرا که یک بی تی در آنجا است. اما ماما به سم می گوید که این بی تی هیچ خطری ندارد و این بی تی کوچک نوزاد ماما است. هنگام به دنیا آمدن فرزند ماما تروریست ها به بیمارستان حمله می کنند. با وقوع یک ویداوت بیمارستان نابود می شود و ماما هم در زیر آوار می ماند. فرزند ماما که یک دختر هم بوده است به دنیا نیامده میمیرد و به بی تی تبدیل می شود. کودک مرده ماما با گریه کردن و ایجاد صدا های مختلف تیم نجات را از زنده بودن و محل ماما با خبر می کند. نوزاد ماما با اینکه یک بی تی است اما با دیگر بی تی های دنیای Death stranding متفاوت است و دلیلش هم این است که این نوزاد به مادرش همچنان متصل است مانند زمانی که کودک در رحم مادر است. این اتفاق باعث می شود تا ماما هیچگاه از پایگاهش خارج نشود و دلیل آمدن سم به پایگاه ماما هم همین موضوع است.

در همین بین نوزاد ماما شروع به گریه کردن می کند و برق پایگاه دچار نوسان می شود. دلیل نوسان برق و گریه دختر ماما افزایش تراکم کایرالیوم است. نوزاد ماما تا قبل از شروع آنلاین شدن ترمینال ها و اتصال به شبکه کایرال فقط شب ها گریه می کرده اما پس از آنلاین شدن ترمینال ها گریه های دخترش بیشتر شده است. او در ادامه می گوید که امکان دارد ایجاد طوفانی که سم را درونش کشیده تراکم کایرالیوم باشد. ماما برای سم یک Q-pid دیگر طراحی کرده است که درون آن محدود کننده هایی وجود دارد تا از افزایش بیش از حد کایرالیوم جلوگیری کند. او به سم می گوید که بخش سخت افزاری شبکه را خودش می تواند حل کند و برای مشکلات نرم افزاری باید به سراغ فردی به نام لاکنه برود. قبل از سفر کوتاه سم به سوی کوهستان ماما از سم مقداری خون می گیرد. پایگاه لاکنه در کوهستان قرار دارد و سم پس از سختی های فراوان به پایگاه لاکنه می رسد.

داستان ماما و لاکنه

سم پس از ورود به پایگاه لاکنه متوجه می شود که لاکنه خواهر دوقلو مالینگن است و مالینگن نام اصلی ماما است. لاکنه هیچ علاقه ای به عضویت در UCA و متصل شدن به شبکه کایرال ندارد؛ چرا که او اعتقاد دارد با آنلاین کردن ترمینال ها و پایگاه ها یک Death stranding دیگر اتفاق می افتد. با متصل نشدن پایگاه لاکنه به شبکه کایرال طبیعتا مشکلات نرم افزاری شرکت هم رفع نمی شود. سم هم به پایگاه ماما باز می گردد و از او خواهش می کند تا برای متقاعد کردن خواهرش با او به کوهستان بیاید. ماما بخش دیگری از داستانش را برای سم تعریف می کند:

سم در ادامه داستان بازی Death stranding متوجه می شود که فرزند ماما در اصل فرزند دو خواهر بوده است. مالینگن و لاکنه قصد داشتند تا سرپرستی این کودک را برعهده بگیرند تا مالینگن بتواند از افسردگی بیشتر لاکنه جلوگیری کند. دلیل افسرگی خواهر مالینگن هم از دست دادن فردی بوده است که لاکنه عاشقش بوده و لاکنه چندین بار دست به خودکشی زده بود ولی باعث رخ دادن یک ویداوت نشد.

تحلیل داستان بازی Death stranding
داستان کامل و تحلیل بازی Death stranding | ماما

ماما داستان حمله هومو دیمنز ها به بیمارستان و مرگ کودک شان را از لاکنه مخفی کرد و باعث جدایی اش با لاکنه شد. اما حالا زمانش رسیده تا این دو خواهر پس از سال یکدیگر را ملاقات کنند. ماما از سم درخواست می کند تا با سلاح جدیدی که برایش ساخته است، بند نافی که باعث ارتباط او دخترش است را قطع کند. با انجام این کار ماما آزاد است و می تواند از پایگاهش بیرون بیاید.

دیدار مجدد

ماما بالاخره پس از مدت ها به خواهرش می رسد. اما سرانجام این دیدار دوباره خوش نیست. ماما به محض رسیدن به پایگاه لاکنه جانش را از دست می دهد. پس از مرگ ماما روح از بدنش جدا می شود و این به این معنا نیست که زندگی ماما به اتمام رسیده است. روح ماما پس از مرگ به روح لاکنه متصل می شود و دو خواهر در بدن زندگی می کنند.  اتصال روح دو خواهر باعث می شود تا هیچ علائمی از آغاز فرایند نکروز در بدن ماما یافت نشود. لاکنه بالاخره متقاعد می شود تا پایگاه را آنلاین کند و عضوی از UCA شود و مشکلات نرم افزاری شبکه را برطرف کند.

Death stranding همانند دیگر آثار کوجیما در داستان سرایی جزئیات ریز و درشت دارد. جزئیات نام برده شده چه در داستان و چه در شخصیت پردازی و حتی در گیمپلی بازی نهفته است!

نام دو شخصیت معروف در داستان Death stranding یعنی فرجایل و ماما در نگاهی ساده شاید فقط یک نام ساده باشد. پیش از عرضه Death stranding نام گذاری این دو شخصیت با اعتراض افرادی مواجه شد. این افراد بر این باور بودند که کوجیما با انتخاب اسم هایی در ظاهر شاید کلیشه ای و ضعیف قصد بر ضعیف بودن این دو شخصیت زن دارد. در حقیقت چنین چیزی در داستان بازی Death stranding اتفاق نمی افتد. اگر داستان این دو شخصیت را به دقت بنگریم متوجه می شویم که ماما و فرجایل یکی از تاثیرگذارترین و قوی ترین شخصیت ها در طی چند سال در بازی های ویدئویی هستند.

کوجیما با نام گذاری دقیق دو تن از مهم ترین اشخاص بازی مخاطبان را به وجد می آورد. از فرجایل که هیگز او را یک کالای صدمه دیده می بیند و همیشه با چنین اسمی او را خطاب می کند. فرجایلی که با از دست دادن پدرش تنها شد و وظیفه اداره شرکتش پدرش بر عهده او واگذار شد. هنگامی که ماما مجبور به قطع کردن بند ناف نامرئی نوزادش می شود. کوجیما با نشان دادن جسارت، شجاعت، فداکاری و مسئولیت پذیری ماما و فرجایل نه تنها آنها را ضعیف نشان نمی دهد بلکه به تاثیر گذاری فرجایل و ماما در بازی و تسلیم نشدن آنها اشاره می کند. آنها در پیشرفت جهان Death stranding و تبدیل آن به محلی برای زندگی بهتر انسان ها نقشی مهم و کلیدی داشته اند و هیچگاه تسلیم نشدند. کوجیما تسلیم نشدن را فقط با جمله ای کوتاه و تاثیرگذار از فرجایل در یاد مخاطب جاودان می کند:

نام من فرجایل است؛ اما به هیچ وجه شکننده نیستم

EPISODE 6

Deadman

سم پس از اتفاقاتی که گذراند به استراحتگاهش می رود و پس از بیدار شدن از خواب BB در مکان همیشگی اش نیست و سم بسیار نگران است و اسمش را صدا می زند. Lou Lou (لو). ددمن در کمال تعجب پشت سم ظاهر می شود. او به سم می گوید که BB ها در حد فاصل دنیای زنده ها و بیچ هستند به نوعی نه مرده و نه زنده هستند، اما BB سم روز به روز به دنیای زنده ها نزدیک تر می شود. ددمن هم از این موضوع مطلع می شود و به سراغ بی بی سم آمده تا او را برای تعمیر ببرد. سم به لو بسیار وابسته شده است اما ددمن معتقد است که بی بی ها یک ابزار هستند و وابسته شدن به آنها عواقب خوبی ندارد. ددمن با این حال سم را متقاعد می کند تا لو را برای تعمیر ببرد.

داستان Death stranding و گیم پلی بازی در عمق خود به اهمیت بودن یا نبودن و ارزش انسان ها اشاره دارد. سم که در ابتدا بازی هیچ علاقه ای به BB نداشت تا در این سفر همراه او باشد، اکنون یکی از مهم ترین تجهیزات او است و اگر این مورد را هم نادیده گرفت بی شک نمی توان علاقه و پیوندی که بین سم و BB بوجود آمده را انکار کرد. سم با BB در طی پنج اپیزود قبل با وجود او و با آرامش در دنیای Death stranding مشغول به قدم زدن بود. در اپیزود شش سم(گیمر) با مشقت و سختی فراوان از بی تی ها گذر کرد و چندین ترمینال را به شبکه کایرال متصل کرد. Death stranding با ترس و لحظات آزادهنده در اپیزود شش به ما یاد ما می آورد که در تک تک لحظات بازی، به دلیل لذت بردن از بازی و درگیر شدن در آن و حضور BB هیچگاه احساس تنهایی نداشتیم همانطور که در دنیای واقعی هنگامی که عزیزی را از دست می دهیم بیشتر از گذشته به اهمیت آن فرد در زندگی پی می بریم.

گیم پلی Death stranding هیچگاه از شما کار بیهوده ای نمی خواهد و خودش را محدود نمی کند. ماهیت گیم پلی بازی Death stranding براساس دنیای واقعی است. Death stranding در تک تک لحظات گیم پلی خود از گیمر به صورت غیر مستقیم سوال می کند. تا چه اندازه از نردبان، طناب، پرینتر سه بعدی، وسایل نقلیه و حمل بار به خوبی استفاده می کنید؟ چگونه از ترمینال A به ترمینال B و دیگر ترمینال ها می رسید؟ تمامی این پرسش ها همیشه در طول گیم پلی Death stranding از گیمر پرسیده می شود. این پرسش ها فقط در Death stranding صرفا برای گیم پلی اثر نمی باشد؛ در دنیای واقعی هم این چنین است. آشنایی با زندگی خود و اینکه چکونه مشکلات را یکی پس از دیگری پشت سر می گذارید؟ و سوالات بسیار زیادی که هیچ یادداشت و هیچ مقاله ای نمی تواند به این مسائل در داستان Death stranding و گیم پلی آن به طور کامل و بسیار عمیق پاسخ دهد، بلکه گیمر و خواننده محترم با تجربه بازی Death stranding به پاسخ تمامی این پرسش ها دست می یابد.

تحلیل داستان بازی Death stranding
داستان کامل و تحلیل داستان بازی Death stranding | دنیای Death stranding

تاکنون شکست و زمین خوردن را تجربه کرده اید؟ تحمل سختی های بسیار زیاد را چطور؟ اینها شاید بخشی از اتفاقات زندگی هر انسانی باشد. در زندگی خود همیشه باید کارهای سخت و مسئولیت های سنگین را تحمل کرد و در مقابل آنها شکست نخورد. زندگی همین است شکست، شکست، بارها و بارها شکست خوردن اما بالاخره می توان در برابر تمامی این شکست ها پیروز شد. Death stranding نیز این چنین است. همانطور که در زندگی شرایط سخت و دشوار و البته آسان داریم در گیم پلی بازی Death stranding چنین چیزی وجود دارد؛ شما برای تجربه و اتمام این اثر باید از چالش ها و شرایط مختلف همانند زندگی واقعی عبور کنید. به عنوان مثال یک ماموریت برای حمل یک محموله از پایگاه A به پایگاه B را تصور کنید. وزن محموله هایی که حمل می کنید میزان فشاری است که در زندگی به شما وارد می شود، سختی ها و چالش های مسیر هم سختی های زندگی و ابزار شما هم راهی برای آسان تر شدن مسیر و در زندگی کمک از دیگران است. در همین بین بارش باران و برف تایم فال را هم در نظر بگیرید. بارش تام فال هم بدین معنا می تواند باشد که با گذر سریع‌تر زمان از برخی جهات و پیرتر شدن انسان در مدت‌زمان فشرده باشد، زندگی واقعی هم گاهی به ما سخت یا آسان می‌گیرد و گذر زمان را در ذهن انسان، کند و تند می‌کند. همه‌ی این‌ها تصویر بزرگ و منحصربه‌فردی را می‌سازند که در عین آمیخته بودن به خیال، ما هم آن را زندگی می‌کنیم و هم با آن به شناختی مفید از بعضی از جنبه‌های زندگی حقیقی می‌رسیم.

در Death stranding مقصد نهایی و مبدا به هیچ وجه مهم نیست بلکه این مسیر و چگونگی رسیدن به مقصد است. از سختی به سختی دیگر مانند زندگی، تعادل برای حفظ و نگهداری محموله هایی که بر دوش شما است، کمک گرفتن از انسان هایی که آنها را نمی شناسید به وسیله سیستم Social Strand System (سیستم ارتباط جمعی) همگی دقیقا مطابق زندگی واقعی ساخته شده است.

سم پس از گذر از کوهستان های پر از بی تی آن هم بدون بی بی و متصل کردن چندین ترمینال به کایرال نتورک بالاخره ددمن با او تماس می گیرد. در ادامه داستان بازی Death stranding ددمن در یک کابین کوچک در کوهستان با سم قرار می گذارد. سم بالاخره به کابین محل قرار می رسد اما به دلیل مساعد نبودن هوا و تغییر شرایط جوی طوفان، سم و ددمن و بی بی را درون خودش می کشد.

 EPISODE 7

Clifford

ددمن زودتر از سم به هوش می آید و حسابی ترسیده است. این اتفاقات دقیقا مشابه همان اتفاقی است که در اپیزود چهارم اتفاق افتاد، سم دوباره به میدان جنگ برده شده است. سم این بار به یکی از بزرگترین جنگ های تاریخ یعنی جنگ جهانی دوم به همراه ددمن برده شده است. ددمن با سم تماس می گیرد و با او زیر یک پل قرار می گذارد تا بی بی را از او تحویل بگیرد.

سم به نبردی پا گذاشته است که یک پله مدرن تر از جنگ جهانی اول است و کلیف آنگر هم با تجهیزات پیشرفته تری آماده نبرد با سم است. کلیف به سم با سربازانش حمله می کند اما سم پس از شکست دادن سربازان کلیف با او درگیر می شود و در همین بین سم پلاک نظامی کلیف را از گردن او جدا می کند و به دنیای خودش باز می گردد. سم قبل از درگیری مستقیم با کلیف جمله ای بسیار عجیب را از او می شنود:

BB من نباید هیچ وقت تو رو در اون محفظه می گذاشتم

   داستان مرد مرده

در ادامه داستان بازی Death stranding هنگامی که سم به دنیای خودش باز می گردد مجددا با ددمن ملاقات می کند. ددمن که مدتی با Lou گذرانده اکنون نظرش نسبت به بی بی ها تغییر کرده و آنها را یک وسیله نمی بیند. سم پلاک نظامی کلیف را ددمن می دهد تا ددمن اطلاعاتی از این فرد مرموز به دست بیاورد. ددمن هم پس از تحقیقات درباره کلیف آنگر به اطلاعات بسیار خوبی دست پیدا می کند. کلیف یک نظامی خبره و کاپیتان سابق نیرو های ارتش آمریکا در عراق بوده است.

داستان بازی Death stranding | مرد مرده!

ددمن حقیقت دیگری را به سم می گوید. او در مورد هویت خودش با سم صحبت می کند و دلیل اینکه چرا به او ددمن می گویند. ددمن در اصل هم انسان هست و هم نیست چرا که او هیچگاه همانند یک انسان واقعی به دنیا نیامده است و دلیل بخیه های روی سرش هم این است که او در یک آزمایشگاه متولد شده است و او یک انسان مصنوعی است. او نه دوستی دارد و نه خانواده ای و تنهاست و بسیاری از عواطف انسانی را درک نمی کند. ددمن به همین دلیل هیچ وقت نمی توانست Lou را به عنوان یک نوزاد بپذیرد؛ با این حال ددمن خبر دیگری برای سم دارد. پس از خارج شدن روح از بدن ماما هنوز اثری از فرایند نکروز در او دیده نمی شود. سم هم وظیفه دارد تا جنازه ماما پیش مرد قبلی یا همان هارتمن (Heart man) ببرد. هارتمن یک محقق است که اطلاعات بسیار زیادی در خصوص Death stranding و ماهیت آن و بیچ ها و مرگ دارد. سم آماده حرکت به سوی پناهگاه هارتمن می شود.

EPISODE 8

Heart man

در ادامه داستان بازی Death stranding سم زمانی که پناهگاه هارتمن می رسد با صحنه ای بسیار عجیب مواجه می شود. او هارتمن را بر روی یک تخت و بی جان می بیند. سم فکر می کند که هارتمن مرده است اما پس از گذشت چند ثانیه یک شوک الکتریکی به هارتمن وارد می شود و او را به زندگی باز می گرداند. هارتمن به سم توضیح می دهد که با بیچ ها ارتباط بسیار نزدیکی دارد، هارتمن هر 21 دقیقه یکبار ایست قبلی می کند و به مدت 3 دقیقه در بیچ به دنبال همسر و فرزندش می گردد و با یک شوک الکتریکی به زندگی باز می گردد. مرد قلبی با انجام چنین کاری در روز می تواند به 60 بیچ در روز سفر کند و هنگام ورود سم، هارتمن به دو هزار و هشتصد و پنجاه و نهمین بیچ سفر کرده بود.

هارتمن به دلیل سفر های بسیار زیاد به بیچ قلبش تغییر شکل داده است و به شکل قلب فانتزی در آمده است؛ مرد قلبی توضیح می دهد که هر فرد بیچ مختص به خودش را دارد اما یک استثنا وجود دارد، اگر چندین فرد به صورت همزمان و در یک منطقه بمیرند پدیده ای به نام استرندفیلد رخ می دهد که بیچ های انسان ها با هم یکی می شود که نمونه این اتفاق هم جنگ جهانی اول و دوم بود که سربازان بسیار زیادی در یک منطقه کشته شدند و بیچ آنها به یکدیگر می پیوندد.

ساده ترین تئوری برای یافتن دقیق مکانی که میدان نبرد بوده است مرگ همزمان سربازان در یک منطقه است. اما طبق صحبت های ددمن می دانیم که کلیف در هیچ کدام از این نبرد ها مرگی نداشته است و در میدان نبرد اگر جان سم به اتمام برسد مجددا نمی تواند زنده شود چرا که اگر انسانی در بیچ بمیرد دیگر راه بازگشتی نیست. اما یک تئوری دیگری وجود دارد که از جانب هارتمن مطرح شده است. بیچ فقط یک راهرو برای رسیدن به دنیای پس از مرگ است اما اگر خشم، نفرت و پشیمانی انسان ها برای ماندن در این دنیا بسیار قدرتمند باشد که باعث ایجاد یک بیچ کاملا متفاوت و جدا باشد، یک برزخ اشتراکی برای افراد یا ارتشی که لعنت شده اند و مردم بسیاری از آنها متنفر هستند تشکیل می شود و نفرت کلیف با حرکات Lou ترکیب شده و باعث کشیده شدن سم به میدان نبرد ها در بیچ شده است.

هارتمن به سراغ جسد ماما می رود و با یک پدیده به شدت نادر مواجه شده است اما هارتمن به دنبال یک چیز دیگر هم است، یک بند ناف که هیچ شباهتی به بند ناف انسان ندارد و شباهت بسیار زیادی با بند ناف بی تی ها دارد. هارتمن مجددا ایست قلبی می کند و سه دقیقه بعد مجددا به دنیا باز می گردد. مرد قلبی پس از دوباره زنده شدن داستانش را برای سم تعریف می کند.

داستان مرد قلبی

هارتمن برای جراحی قلب در بیمارستانی بیرون از بخش مرکزی شهر بوده است اما وضعیت هارتمن بسیار وخیم بوده است. همسر و دختر هارتمن هم از این موضوع مطلع شدند و به خانه برگشتند تا وسایلی برای هارتمن بیاورند و در مسیر آنها با یک ویداوت مواجه شدند. بیمارستان از آن ویداوت در امان ماند و نیمی از شهر نیز تخریب شد اما موج آن ویداوت باعث قطعی برق بیمارستان شد. دستگاه اکسیژنی که به هارتمن هم متصل بود از کار افتاد و قلب هارتمن دیگر نتپید. هارتمن در بیچ به هوش آمد و مردمی که هم که بر اثر آن ویداوت درگذشته بودند هم آنجا بودند. برق بیمارستان با ژنراتور پشتیبان برگشت و مردقلبی با یک شوک الکتریکی مجددا به دنیا بازگشت و دقیقا بیست و یک دقیقه از ایست قلبی هارتمن گذشته بود. هارتمن آخرین بار همسر و فرزندش را در بیچ دید.

بازی Death stranding
داستان کامل و تحلیل داستان بازی Death stranding | مرد قلبی

قلب لعنتی من باعث شد تا من و خانواده ام از هم جدا بشیم ولی همینطور دلیل دوباره دیدن خانواده ام در آینده به خاطر همین قلب هست. این من رو تعریف می کنه. من Heart man هستم.

هارتمن از سم می خواهد تا ترمینال های باقی مانده را به کایرال نتورک متصل و آمریکا را یکپارچه کند. مرد قلبی از تحقیقات چند دانشمند درباره پنج انقراض بزرگ اطلاع و به آنها نیاز دارد و برای همین سم آنها را باید به کایرال نتورک متصل کند.

فرضیه شگفت انگیز مرد قلبی

سم پس از اتصال پایگاه های مورد نظر به محل سکونت هارتمن باز می گردد. هارتمن نتیجه تحقیقاتش بر روی ماما را با سم به اشتراگ می گذارد. مرد قلبی در بدن ماما مقدار بسیار زیادی کایرالیوم پیدا کرده است اما مقدار آن در اندازه ای که  پس از کشتن بی تی ها بر روی پوست قرار می گیرد نیست بلکه کایرالیوم در تک تک سلول های ماما وجود دارد. فرزند ماما یا همان بی تی ماما بسیار خاص بوده است و آن بی تی بخشی از روح ماما و فرزندش بوده است چرا که روح و جسم ماما نتوانسته از یکدیگر جدا شود و تنها راه ارتباط آن یک بند ناف بوده است. قلب هارتمن یک هشدار ایست قلبی می دهد اما واقعی نیست و هارتمن برای ضبط نشدن مکالمات این کار را کرده است.

بند نافی که به دست هارتمن رسیده بود توسط ددمن برایش ارسال شده بود بدون اینکه سم اطلاع داشته باشد. ددمن به سم می گوید که این بند ناف متعلق به ماما نبوده بلکه برای رئیس جمهور بریجت استرند است. بریجت استرند از ددمن خواسته بود تا پس از مرگش این بند ناف را پیش خودش نگه دارد چرا که این بند ناف کلید حل Death stranding است. بدن ماما و بند ناف بریجت یک اشتراک دارد هر دو دارای مقادیر بسیار زیادی کایرالیوم است که از نکروتایز شدن آنها جلوگیری می کند. بند ناف بریجت به بیچ متصل بوده است و هیچگاه گذر زمان در آن تاثیری نداشته است.

زمین انقراض های بسیار زیادی را در طی میلیون ها سال پشت سر گذاشته است. انقراض هایی که زمین پشت سر گذاشته است بسیار زیاد است اما پنج انقراض بزرگ و مهم وجود دارد. در زیر زمین چندین لایه مختلف وجود دارد و در هر لایه مقداری کایرالیوم وجود دارد و با توجه شواهد و اتفاقات مختلف زمین در میانه ششمین انقراض و بزرگش قرار دارد، انقراضی که پایان موجودات زنده است. پنج انقراض بزرگ شامل:

تیریلوبایت ها
آمنایت ها
دایناسورها
ماموت ها
مردان یخی (فرضیه ای در دنیای Death stranding)

با توجه به فرضیه هارتمن در تمامی ادوارد تاریخ یک «اکستینکشن انتیتی» یا عامل انقراض وجود داشته است که پایان حیات بسیاری از موجودات را رقم زده است. هارتمن معتقد است با شروع Death stranding پایان حیات انسان نیز رقم خورده است و عامل انقراض آن یا هم EE کسی جز بریجت استرند نیست. مرد قلبی می گوید که با توجه با EE بودن بریجت به احتمال بسیار زیاد آملی هم یک EE است. هیگز از این موضوع مطلع بوده اما هیچگاه موفق به پیدا کردن بریجت نمی شده است بنابراین از آملی برای هدفش یعنی نابودی دنیا استفاده کرده خواهد کرد.

سم با دانش این موضوع راهی مقصد نهایی اش می شود، و از دریاچه ای قیر مانند عبور می کند.

EPISODE 9

Higgs

سم پس از گذراندن یک سفر بسیار طولانی تمامی نات های سراسر آمریکا به یکدیگر متصل می کند. شهر های متحد آمریکا معنا پیدا می کند. کوجیما باری دیگر از داستان سرایی غیر مستقیم در داستان دث استرندینگ استفاده می کند. USA به معنای ایالات متحده آمریکا و UCA به معنای شهر های متحده آمریکا است؛ در نام گذاری آمریکای تازه تضاد را به وضوح می توان دید. کشوری که در گذشته ایالات متحده آمریکا بوده است اما اکنون به کمک کایرال نتورک به شهر های متحده آمریکا تبدیل شده است. شاید برای مخاطب سوال شود که چرا آمریکای جدید، شهر های متحده آمریکا نامیده می شود؟ چهره تک تک محیط های آمریکای گذشته با رخ دادن ویداوت های مختلف تغییر کرده است. هر بخش از آمریکا شکلی متفاوت دارد. هر بخش از محیط های بازی براساس کشورهای مختلف و ایسلند ساخته شده است. کوجیما اینگونه در داستان بازی Death stranding بدون هیچگونه صحبت های مستقیم و اضافه به صورت کاملا هوشمندانه و غیر مستقیم به کمک کایرال نتورک UCA را یک جهان متحد نشان می دهد. آمریکایی که هر بخش از آن به شکل کشور های مختلف در آمده است و اکنون به لطف کایرال نتورک با یکدیگر متحد شده اند و ارتباط برقرار می کنند.

سم پس از متصل کردن آخرین ترمینال به استراحتگاهش می رود تا استراحت کند. سم پس از استراحت به بیرون از ترمینال می رود و با هیگز و کلوسل بی تی مجددا ملاقات می کند. هیگز صحبت هایی می کند. او به سم می گوید که آمریکا یک پارچه و متحد باعث متصل شدن تمامی بیچ ها به یکدیگر شده است. در همین بین هیگز آملی را با عنوان پایان دهنده فرا می خواند و آملی شروع به صحبت می کند:

کار بزرگ ما تقریبا به اتمام رسیده است.
تمامی نات ها به یکدیگر متصل شدند. بزودی تمامی نات ها با یکدیگر ادغام خواهد شد و یک بیچ بسیار بزرگ و یکپارچه تبدیل خواهد شد و پس از آن بزرگترین انقراض تاریخ رخ خواهد داد. انقراضی که مانند آن نبوده است.

تحلیل داستان بازی Death stranding
تحلیل داستان بازی Death stranding | کلوسل BT

هیگز پس از شکست دادن کلوسل بی تی توسط سم به او شلیک می کند و سم را می کشد اما سم یک ریپتریت است و هیچ وقت نخواهد مرد. سم دوباره به زندگی باز می گردد و یاد آخرین حرف هیگز می افتد: برای آخرین مبارزه تو را در بیچ خواهم دید. قهرمان داستان Death stranding به استراحتگاهش می رود تا با فرجایل ملاقات کند. فرجایل سم را به بیچ آملی می فرستد تا سم برای آخرین بار با هیگز مبارزه کند.

سم در بیچ آملی به هوش می آید. سم در نهایت با هیگز مبارزه می کند. مبارزه به درازا می کشد و در نهایت سم با درگیری تن به تن هیگز را شکست می دهد که این نبرد شباهت بسیار زیادی به آخرین نبرد MGS 4 دارد. سم با شکست هیگز، آملی را پیش از شروع آخرین دث استرندینگ نجات می‌دهد. سرنوشت هیگز هم همانطور که سم قولش را داده بود به دست فرجایل می‌افتد. فرجایل این فرصت این را پیدا می‌کند تا حسابش را با هیگز صاف کند.

همه چیز به حالت عادی خودش برمی‌گردد. آملی و سم با یکدیگر در بیچ می دوند تا با یکدیگر به شرق باز گردند.

بازی Death stranding
تحلیل داستان بازی Death stranding | سم و آملی پس از شکست هیگز توسط سم

هیگز، ذره ای از خدا در تمام هستی

Hideo Kojima همیشه در آثارش از شخصیت پردازی با جزئیات و کامل بهره می برد. در داستان Death stranding نیز این اتفاق را به وضوح می توان دید. داستان بازی Death stranding در معرفی و شخصیت پردازی برخی از کارکتر های داستان بازی برخلاف کلیشه های همیشگی در بازی های ویدئویی عمل می کند. شخصیت پردازی هیگز هم از این قاعده در داستان بازی Death stranding مستثنا نمی باشد.

هیگز در دوران کودکی پدر و مادرش را از دست داد و توسط عمویش بزرگ شد. عموی هیگز هیچگاه به هیگز اجازه خروج از پناهگاه را نمی داد. هیگز هم همیشه با این خیال که پناهگاه تمام دنیا است، روز و شب را گذراند؛ چون هیچ چاره ای جز این نداشت. عموی او همیشه هنگام فرار و بیرون رفتن هیگز و حتی بی دلیل از پناهگاه او را مورد ضرب و شتم قرار می داد. در روزی هیگز برای دفاع از خود با تعداد ضربات بسیار زیاد چاقو عموی خود را به قتل رساند. هیگز پس از ترک پناهگاه با فردی به نام Coffin که یک زن و مادر فرجایل است، ملاقات کرد. (به دلیل شورشی بودن Coffin او از همسر خود یعنی پدر فرجایل جدا شد و مسئولیت بزرگ کردن فرجایل به پدرش سپرده شد) Coffin رهبر یک گروه شورشی بود که کار آنها غارت انبارهای مردم باقی مانده بود؛ Coffin هیگز را پسر خوانده خودش می دانست و به او آموزش های نظامی می داد. در یک روز که گروه شورشی به رهبری Coffin به انبار یکی از تاسیسات UCA حمله می کنند و یک انفجار رخ می دهد. اکثر افراد گروه عمرشان پایان می یابد و افراد باقی مانده به دلیل قرار گرفتن در معرض کایرالیوم به سرطان مبتلا شدند و Coffin هم یکی از همان افراد بود. هیگز به طرز عجیبی به سرطان مبتلا نشد و پس از مرگ اخرین نفرات گروه شورشی، او یک پورتر شد. هیگز پس از مدت ها پورتر بودن به فرجایل اکسپرس پیوست و پس از آن رهبر گروه تروریستی همومو دیمنز شد.

بازی Death stranding
داستان بازی Death stranding | هیگز، ذره ای از خدا

بی شک یکی از بهترین نام گذاری های کارکتر های داستان بازی Death stranding و به عقیده من در تاریخ ویدئو گیم  شخصیت هیگز است. اگر اهل انجام ماموریت های جانبی بازی ها و البته ماموریت های جانبی Death stranding با نام Standard Orders باشید، قطعا رساندن چندین پیتزا داغ را به یکی از پایگاه های غرب Lake knot city به نام Peter Englert را تجربه کرده اید. پس از شکست هیگز در اپیزود نهم داستان بازی Death stranding می توانید به درون این پایگاه بروید. هیگز شما را به یاد کلیشه‌ ای‌ ترین آنتاگونیست‌های تاریخ ویدیو گیم می‌اندازد. با نگاهی دقیق هیگز بزرگ‌ ترین ترول اینترنتی حاضر در جهان بازی است. شخصی که هیچ کار مفیدی در زندگی واقعی ندارد و صرفا می‌خواهد در شرایط جدید ایجاد شده مهم بنظر بیاید. چهره و لباس های عجیب هیگز در یک نگاه شما را به یاد یک ترول اینترنتی احمق و البته آزاردهنده می اندازد؛ یک ترول اینترنتی که عکس پروفایل و پست های او عکس های وحشتناک و توصیفات ترسناک تر از پروفایل خود را برای بیوگرافی اش انتخاب می کند. اما همیشه در پشت سیستم و صاحب اکانت یک فرد دیوانه وجود دارد که هیجان انگیز ترین کار زندگی او سفارش پیتزاهای مختلف با یک نام جعلی است.

پس از ورود به پایگاه هیگز متوجه می شوید که خود هیگز هم به پست، بی فایده بودن و بی ارزش بودنش اعتراف می کند. هیگز خودش هم می داند که فرد مهمی نمی باشد اما با این حال اسمی با نام ذره خدا برای خودش انتخاب کرده است.

EPISODE 10

Die-Hardman

سم پس از دویدن با آملی با صحنه ای بسیار عجیب مواجه می شوند. کلیف و دای هاردمن پا به بیچ گذاشتند و در مقابل آنها بریجت استرند ایستاده است. در دست دای هاردمن یک کلت است و با نشانه گرفتن آن به سمت بریجت به او می گوید:

به خاطر می آوری؟ این همان اسلحه است، اما این بار می خواهم کار درست را انجام دهم. تو قصد متحد کردن دنیا را داشتی و نه نابود کردن دنیا را.

دای هاردمن به بریجت استرند شلیک می کند اما هیچ اتفاقی رخ نمی دهد. پس از شلیک گلوله به سمت بریجت، کلیف از او می خواهد تا بی بی اش را به او باز گرداند. بریجت هم به سم اشاره می کند و کلیف به دنبال سم می آید اما آملی او را از یک صخره به پایین پرت می کند. سم از بیچ خارج می شود. سم در یکی از استراحتگاه ها به هوش می آید. ددمن از طریق کایراگرام با سم تماس می گیرد. سم جویای آملی می شود اما هیچ اطلاعاتی از آملی در دسترس نیست؛ سم از مشاهده بریجت در بیچ به ددمن می گوید. ددمن به این اشاره می کند که پس از کشته شدن هیگز همچنان کلیف باعث ایجاد دردسر است. مرد مرده معتقد است که تمامی این اتفاقات یک ارتباطی به کلیفورد دارد. سم قصد برگشت به شرق با تلپورت کردن را دارد. اما این اتفاق در حال حاضر امکان پذیر نیست چرا که رفت و آمد در بیچ پس از اتصال نات های مختلف به کایرال نتورک بسیار خطرناک است.

سم چاره ای جز پذیرش این موضوع ندارد، بنابراین راهی شرق آمریکا می شود. ددمن در مسیر با سم تماس می گیرد و اطلاعاتی از بررسی پرونده های فوق محرمانه بایگانی شده به سم می دهد. بریجت در طی این سالها در خصوص پروژه بی بی ها به مردم دروغ گفته بود. این پروژه به منظور جلوگیری از ویداوت ها و شناسایی بی تی ها آغاز شده بود. اما این اطلاعاتی است که فقط برای عادی نشان دادن پروژه بی بی ها است حقیقت قضیه کاملا متفاوت است. این پروژه برای عملیاتی کردن کایرال نتورک شروع شد و به صورت یکپارچه در تمامی نات ها پخش شد و آملی در سفرش به غرب تمامی آنها را نصب کرده است. کایرال نتورک بزرگترین دستاورد و گناه انسان ها در دنیای Death stranding است. کلیف فرزند خودش را در اختیار دانشمندان بریجز قرار داد تا با کمک فرزند او در آزمایشات بی بی بتوانند همسر کلیف یعنی لیزا بریجز را از مرگ نجات دهند. این داستان می تواند ارتباط بین بریجت و کلیف را تا حدودی منطقی نشان دهد.

پس از صحبت های ددمن، مرد قلبی با سم تماس می گیرد. هارتمن صحبت های آملی در اپیزود نهم را تایید می کند. اگر این اتفاق را متوقف نشود یک Death stranding دیگر در مقیاسی غیر قابل تصور رخ می دهد. این صحبت هارتمن  به ششمین انقراض بزرگ اشاره دارد. اما بیچ کلیف یا همان میدان های نبرد هیچ تغییری نکرده است. هارتمن دلیل این مسئله را درجه بندی بیچ ها می داند. کلیف هم با گروگان گرفتن دای هاردمن قصد انقراض بشریت را دارد تا انتقام فرزندش را بگیرد.

باز هم طوفانی دیگر سم را به درون خودش می کشد.

EPISODE 11

Clifford Unger

سم در ویتنام چشم باز می کند. کلیف و سربازانش همچنان به دنبال سم هستند. سم هم که دیگر راه بازگشت میدان نبرد را می داند، کلیف را مجددا شکست می دهد. اما سم این بار حقیقتی را از زبان کلیف می شنود.

حقیقت این است که کلیف برخلاف ظاهرش انسان بدی نیست. او یک قهرمان جنگ، پدر یک فرزند پسر و همسری است که در سوگ زن مرده‌اش نشسته است. پس از مرگ مغزی همسر باردارش، کلیف پیشنهاد بریجت را قبول کرد تا فرزندش در محفظه بی‌بی‌ها قرار بگیرد و برای ادامه حیات در آن بماند. کلیف پلاک نظامی اش را به سم می دهد و او را در آغوش می گیرد و در همین بین سم از میدان نبرد خارج می شود.

جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم و جنگ ویتنام

بیچ ها یا همان ساحل های تاریک تنها یک راه عبور برای رسیدن به دنیای پس از مرگ نیست، بلکه در درون آنها غصه ها، دردها و تمامی احساسات انسان ها وجود دارد. ساحل ها متخص به یک فرد یا یک گروه مشخص است؛ فردی مثل مرد قلبی که در یک بیچ همگانی با خانواده خود بود اما آنها را گم کرد و یا حتی آملی که ساحلی مخصوص و تنها برای خودش دارد. بیچ ها تصویری از گذشته ما هستند، گذشته ای که شاید هیچگاه قصد اشتراک آن را با دیگران نداریم و تا ابد با خودمان آنها را مرور خواهیم کرد. داستان بازی Death stranding همیشه و در تک تک لحظات خود به زیبایی نیاز اشتراک احساسات را نشان می دهد و هیچگاه به پلیر اجازه فراموش کردن آن را نمی دهد.

بازی Death stranding
تحلیل داستان بازی Death stranding | کلیفورد آنگر و سربازانش در جنگ ویتنام

داستان Death stranding در اپیزودهای چهارم، هفتم و یازدهم نشان می دهد که غم، خشم فراوان و درد کلیفورد آنگر دلیل حضور وی در ساحل های بسته و تاریک است. سه جنگ بزرگ رخ داده در قرن اخیر که جز سال ها سختی و درد برای مردمی بی گناه هیچ نداشته اند؛ جنگ هایی که همگان آنها را از تاریک ترین بخش های تاریخ می دانندو از آنها به عنوان سیاهی و یک عذاب یاد می کنند. کلیف در هیچ یک از این جنگ ها حضور نداشته است و حتی نمی داند در این ساحل ها به دنبال چه چیزی است و فقط خودش را سرشار از خشم و نفرت فراوان می بیند که به دنبال فرزند خود است.

هارتمن هم در عین زنده ماندن، در یک حقیقت گیرافتاده در ساحل است و خودش را یک مرده می‌داند. مرد قلبی داستان بازی Death stranding نمایانگر اشخاصی است که به قدری درد کشیده‌اند که هرچه‌قدر هم خود را مشغول لذت بردن از زندگی عادی کنند، همیشه و همیشه به یاد حادثه های تلخ می‌افتند و در ذهن خود، داخل گذشته، مانند هارتمن پرسه می‌زنند. کوجیما فقط به این واقعیت‌های شاید تلخ، جلوه‌ای قابل لمس‌تر و فانتزی در داستان Death stranding به هارتمن بخشیده است.

بازی Death stranding
تحلیل داستان بازی Death stranding | پدیده Cetacean stranding که وال ها و نهنگ ها خودکشی می کنند

Hideo Kojima هیچگاه در مصاحبه های مختلف به صورت مستقیم از منابع الهام نام Death stranding صحبت نکرده است؛ اما هنگامی که به جزئیات دنیای بازی، جزئیات داستان سرایی بازی Death stranding و تفکر Hideo Kojima با دقت بنگریم با واژه ای به نام Cetacean stranding مواجه خواهیم شد. Cetacean stranding به معنای به ساحل انداختن است، که یک پدیده ای واقعی در دنیای کنونی ما است. در پدیده Cetacean stranding آبزیان بزرگی مانند وال ها و نهنگ ها خودشان را به ساحل ها می اندازند و با تحمل خفگی و سنگین و سنگین‌تر شدن وزن خود، آرام آرام خودکشی می کنند. بی تردید این پدیده به انسان هایی که در ساحل تاریک و پر شده از غم وقت می گذرانند و خود را زیر فشار های فراوان نابود می کنند، اشاره دارد. کوجیما وال‌هایی که در ساحل جان می‌دهند، مثل آدم‌ها که در اکثر مواقع مسئول افتادن در ساحل و زجر کشیدن هستند می بیند؛ آدم هایی که در زمان تنهایی و سختی تنها هستند. بی شک هر انسانی می داند تنهایی درد کشیدن بسیار سخت است؛ چه برای هارتمن و چه برای کیلفورد آنگر و چه برای دای هاردمن و حتی من و شما.

داستان بازی Death stranding به خوبی ضرروت شناخت یکدیگر و ارزش والا و اهمیت انسان ها در زندگی را به پلیر یاد آور می شود، و از دل داستان Death stranding این موضوع را بیرون می کشد. انسان ها در مرگ تنها هستند و به یک همراه برای پشت سر گذاشتن این مسیر شاید تلخ نیاز دارند؛ و حتی به عقیده من دلیل اینکه روح افراد مرده نمی تواند پس از مرگ به دنیای پس از مرگ برود همین موضوع است. نتیجه این تنهایی هم میلیون ها ساحل دلگیر و پر شده از غم و تنهایی است.

من مثل هیولای فرانکشتاین، روح ندارم و ساحل ندارم. این دلیلی هست که من تلاش می کنم خودم رو به تو (سم) متصل کنم. من یک آدم مرده هستم.

Deadman

EPISODE 12

Bridges

در ادامه داستان بازی Death stranding سم هم مثل همیشه در یکی از استراحتگاه های سنترال نات سیتی به هوش می آید. پس از به هوش آمدن سم، ددمن با او تماس می گیرد. سم به ددمن می گوید که حدس میزند که کلیف پدر Lou است. ددمن هم در طی این مدت بیکار نبوده است. او یک پیام از پیش ضبط شده و البته بسیار مهم از سوی دای هاردمن یافت کرده است. نام این پیام بسیار عجیب است: اگر من باز نگشتم.

آملی دای هاردمن رو به بیچ دعوت کرده است؛ اما برای ورود به بیچ آملی یک راهنما لازم است تا راه را به دای هاردمن نشان دهد. این راهنما یک عروسک است که موی سرش کنده شده و بر روی شکمش یک زخم به شکل صلیب، همانند زخم شکم سم است. دای هاردمن می گوید که هیچکس درباره آملی و گذشته او هیچ اطلاعی ندارد، حتی هیچ مدرکی برای اثبات وجود آملی وجود ندارد و دای هاردمن معتقد است که آملی یک روح است. هیچکس تاکنون آملی را از نزدیک ندیده است و نه او را لمس کرده است. بریجز دو گروه به سمت غرب فرستاده بود، یک گروه ماما و هارتمن و گروه دیگر آملی بودند.

سم معتقد است که حرف های دای هاردمن دروغ است. او می گوید که آملی را در کودکی از نزدیک دیده و او را لمس کرده است. اما سم فقط آملی را فقط در بیچ از نزدیک دیده است. دای هاردمن برای صحبت هایش دلایلی دارد و در ادامه از صحبت های بریجت درباره دخترش می گوید.

آملی در بیچ متولد شده است. روح آملی در بیچ برای همیشه ماندگار شد اما جسم او به دنیای زنده ها بازگشت. این موضوع باعث شد تا آملی تمام دوران کودکی خود را در بیمارستان بگذراند. آملی کابوس های آخرالزمانی بسیار زیادی را تحمل می کرد و با بزرگتر شدن آملی استعداد های ماورالطبیعه او نیز بیش از پیش شکوفا می شد. اما آملی در بیست سالگی قادر به سفر به بیچ های مختلف بود. رئیس جمهور بریجت همیشه اصرار داشت تا انسان های دیگر با آملی فقط از طریق کایراگرام صحبت کنند. دای هاردمن پس از مرگ بریجت تمامی مدارک پزشکی او را بررسی کرده است. بریجت هیچگاه نمی توانسته باردار شود.

فرجایل پس از اتمام صحبت های دای هاردمن از طریق کایراگرام تماس می گیرد. او قبل از کشتن هیگز با او صحبت کرده است. هیگز هیچ وقت رئیس گروه تروریستی هومو دیمنز نبوده بلکه رئیس گروه تروریستی آملی بوده است. تمامی ویداوت ها و تمامی اتفاقات مرتبط با گروه تروریستی را آملی مدیریت کرده است و هیگز هیچ وقت آدم بدی نبوده است. هیگز همیشه به فکر کمک به مردم ایجاد یک زندگی راحت تر برای آنها بود. اما هیگز پس از آشنایی با آملی با او همکاری کرد و همیشه فرجایل را مسخره می کرد.

هیگز مثل سم یک محفظه BB داشت و فرجایل هم آن محفظه را باز کرد و در کمال تعجب همان عروسکی که در دست دای هاردمن بود را نشان می دهد. BB سم به دنیای مردگان متصل است اما BB هیگز و دای هاردمن و کلیف به بیچ آملی متصل است. سم برای سفر بیچ آملی به فرجایل نیاز دارد، اما فرجایل به دلیل جا به جایی های بسیار زیاد حال مساعدی ندارد. او هم برای بهتر شدن وضعیت فرجایل مقداری کریپتوبایُت برایش می برد.

سم به اولین نقطه آغاز سفرش باز می گردد. اما یک بی تی بسیار بزرگ مانع رسیدن او به مقصدش می شود. قهرمان داستان با این بی تی مبارزه می کند و او را شکست می دهد. سم بالاخره به مقصد خود می رسد. ددمن، هارتمن، لاکنه و فرجایل آنجا حضور دارند. دای هاردمن هم از بیچ بازگشته است. هارتمن قبل از سفر به بیچ آملی صحبت های مهمی می کند.

هارتمن درباره بیچ آملی صحبت هایی می کند. بیچ آملی در سطح بسیار بالاتری از دیگر بیچ ها قرار دارد. هارتمن می تواند به تمامی بیچ ها بجز بیچ آملی سفر کند اما بیچ آملی ماورای تمامی بیچ ها و غیر قابل دسترس است. برای راحت تر درک کردن این موضوع سیستم گردش خون را تصور کنید. بیچ های دیگر انسان ها همانند یک مویرگ است؛ در حالی که بیچ آملی همانند یک قلب است و خون را در بیچ های ما پمپاژ می کند و مویرگ ها پیرو یک جریان بزرگ تر هستند. جریانی که توسط قلب کنترل می شود، جریانی که به مویرگ ها جهت می دهد و جریانی که جاری شدن را دیکته می کند. پس از اتمام صحبت های مردقلبی، سم هم قبل از سفر به بیچ آملی صحبت هایی می کند:

من با آملی صحبت خواهم کرد. اما با توجه به شرایطی که درون آن هستیم، فقط یک اتفاق اجتناب ناپذیر را به تعویق خواهیم انداخت. هیچ چیز همیشگی نیست، حتی دنیا و نسل انسان ها اما باید ادامه داد چون چاره دیگری وجود ندارد. مشکل ها رو رفع کنیم تا زندگی اندکی راحت تر شود. ما می توانیم بگوییم که در زندگی خود دوندگی خوبی داشته ایم، چون زندگی همین است. من همیشه همین که فقط مشکلات خودم را رفع کنم برایم کافی و خیلی سخت بود. اما وقتی که اولین بار با فرجایل در غار ملاقات کردم تنها یک چیز برایم مهم بود، اینکه طلوع آفتاب فردا را ببینم. من طی این سالها اشتباه زندگی کردم. همیشه در پشیمونی های گذشته ام زندگی کردم و یک بازنده بودم. اما من تغییر کردم و این تغییر با ملاقات کردن مردم شروع شد. مردمی که به من و به فردا ایمان دارند. آنها امید دارند.

EPISODE 13

Sam Strand

سم به بیچ آملی می رسد. فردی با چهره آملی و با لباسی سیاه در بیچ انتظار سم را می کشد. سم هم درباره آملی از او سوال می کند. بریجت هم به سوال سم پاسخ می دهد. آملی همان جایی است که همیشه بوده، هیچ جا و این به معنای این است که آملی هیچ وقت وجود نداشته است. آملی و بریجت هر دو بخشی از وجود آن فرد حاضر در بیچ هستند. بریجت و آملی فقط یک اسم هستند و در حقیقت بریجت Ha یا جسم و آملی Ka یا همان روح بریجت است که در بیچ زندگی می‌کند. آملی به خاطر وجود کایرالیوم در ساختار بیچ، هیچوقت پیر نمی‌شود. همین ویژگی‌های بریجت و آملی، آن‌ها را به یک اکستینکشن انتیتی تبدیل کرده؛ کسی که دنیا را به پایان می‌رساند.

بریجت کلت کمری کلیف را به سم می دهد. سم در اینجا دو انتخاب دارد، سم با بریجت در بیچ بماند تا سوختن و نابودی دنیا را تا آخرین ثانیه تماشا کنند و یا با کشتن بریجت یک عامل انقراض را از بین ببرد. کشتن بریجت نیاز به قطع شدن ارتباط بین سم و آملی دارد؛ اما کشتن بریجت بی فایده است، چرا که سم یک اتفاق اجتناب ناپذیر را فقط به تعویق می اندازد. ششمین انقراض بالاخره رخ خواهد داد و هیچ وقت آن را نمی توان متوقف کرد.سم هیچ یک از این کار ها را نمی کند. او با عشق به آملی و در آغوش گرفتن او عشق میان آنها را یاد آور می شود. خوشبختانه این کار جواب می دهد. آملی به سم قول می‌دهد که برای سال‌ها و تا جایی که می‌تواند جلوی اتفاق افتادن آخرین دث استرندینگ را بگیرد. انقراض تنها یک پایان نیست، انقراض یک فرصت برای همه است.

بازی Death stranding
داستان کامل و تحلیل بازی Death stranding | آملی در بیچش

آملی احساس داشت و این احساسش بود که در عین اینکه یک EE یا یک عامل انقراض است، تمامی انسان ها را از بین نبرد. او در کودکی سم و حتی در بزرگسالی سم او را با خود به بیچش می آورد این ساحل سرد و تاریک را با یک نفر شریک می شود. سم هم همیشه دریم کچر (هدیه آملی به سم در کودکی سم) را به همراه خود داشت و با آملی ارتباط داشت. به همین دلیل آملی حتی در تنهاترین لحظات، داخل ساحل خود تنها نبود و وقتی زمان کلیدی از راه رسید، سم موفق به رساندن خود به ساحل شد. سم هیچ‌وقت رابطه‌ی خود را با آملی قطع نکرد و همیشه دریم کچر را نگه داشت و حتی اگر با زبان، مدت‌ها خلاف این حقیقت را می‌گفت و مشغول تکذیب علاقه‌ی مهربانانه‌ اش به آملی بود. انسان‌ها از اولین روز تولد تا آخرین روز حضورشان روی زمین، با احساسات، با نیاز به برقراری روابط صحیح به شکل های مختلف و با دغدغه برای به پایان رساندن هر رابطه در زمان درست، روبه‌رو بوده‌اند، روبه‌رو هستند و روبه‌رو خواهند بود. همان‌گونه که همچنان برخی وال‌ها در پدیده‌ی Cetacean stranding خود را به ساحل می‌اندازند و به طرز تلخی جان می‌دهند. کوجیما اثری ساخت که راجع به احساسات منفی، گذشته‌های تلخ و لزوم تلاش برای پیروزی بر آن‌ها می گوید.

داستان بریجت

تمامی داستان هایی که اطرافیان سم درباره آملی و بریجت به او گفتند یک دروغ است. پس از مرگ رئیس جمهور پیش از بریجت، او اولین رئیس جمهور زن آمریکا شد. بریجت هیچ وقت توانایی باردار شدن را نداشته است. بریجت برای درمان این بیماری تحت عمل جراحی قرار گرفت. در طی این عمل جراحی به طرز عجیبی جسم و روح بریجت از یکدیگر جدا شد و هر کدام به زندگی خود ادامه دادند. پس از مدت ها در کاخ سفید شایعه هایی مبنی بر وجود نسخه ای جوان تر از بریجت منتشر شد. بریجت هم برای شک نکردن مردم و افراد مهم کاخ سفید آملی را خلق و به عنوان دخترش معرفی کرد. نام آملی ساخته شده از دو بخش است. آم به معنای روح است. لی را لای باید تفلظ کرد که به معنای دروغین است. آملی به معنای روح دروغین است.

سم به دنیای خودش باز می گردد. شرایط کاملا مساعد شده است. دای هاردمن رئیس جمهور جدید آمریکا است. ددمن هم با اطلاعات بسیاری به سراغ سم می آید. مرد مرده متوجه شده است که فردی به اسم جان (دای هاردمن)، کلیفورد آنگر را سالها پیش کشته است. جان برای فرار از گذشته خود یک هویت جدید برای خودش با نام مستعار دای هاردمن ساخت و نقاب به صورتش زد.

بازی Death stranding
داستان بازی Death stranding | چهره دای هاردمن

EPISODE 14

Lou

سم برای آخرین بار با ددمن ملاقات می کند. این ملاقات خبر خوبی برای سم نیست. لو مرده است. سم هم برای جلوگیری از آغاز فرایند باید جسد لو را به اینسنیتور ببرد و بسوزاند؛ اما سم اجازه دارد تا لو را از محفظه بیرون بیاورد. سم قبل از خروج از سنترال نات سیتی با فرجایل ملاقات می کند. فرجایل اکسپرس اکنون یکی از نزدیک ترین شرکت ها به دولت ایالات متحده آمریکا است. فرجایل از سم می‌خواهد که به فرجایل اکسپرس بپیوندد و با هم کار کنند اما سم قبول نمی‌کند. اما فرجایل حقیقتی درباره هیگز را برای سم بیان می کند. فرجایل هیگز را هیچ وقت ماشه تفنگ را نکشید و اجازه داد هیگز تا ابد در بیچ زندگی کند. سم رهسپار آخرین ماموریتش می‌شود.

در ادامه داستان بازی Death stranding سم از پس کوه ها و رودهای مختلف عبور می کند و به اینسنیتور می رسد. اما هنوز یک سوال بسیار مهم سم بی جواب است. سم BB را به خودش متصل می کند تا آخرین فلش بک BB را مشاهده کند.

خاطرات BB ما را به زمان جوانی بریجت می برد. BB درون محفظه BB کلیفورد و یک BB بسیار خاص است. کلیف با جان به صورت کاملا اتفاقی ملاقات می کند و هر دو یکدیگر را می شناسند. دای هاردمن به کلیف از هدف بریجت از پروژه BB می گوید، کلیف قصد دارد تا BB خودش را نجات دهد. کلیف آنگر کاپیتان دای‌ هاردمن بوده و بارها و بارها جان او را در عملیات‌های مختلف نجات داده. کلیف دین سنگینی بر گردن دای هاردمن دارد، بنابراین دای هاردمن به کلیف برای نجات فرزندش کمک می کند.

بازی Death stranding
داستان کامل و تحلیل بازی Death stranding | کلیف و دای هاردمن

دای هاردمن سیستم های امنیتی را از کار می اندازد تا کلیف به راحتی از محل تحقیقات خارج شود. کلیف پیش از فرار از محل تحقیقات باید همسر خودش را بکشد. او با شلیک گلوله به چشم چپ همسرش او را می کشد. کلیف BB خودش را برداشه و فرار می کند. همه چیز آنطور که باید پیش نمی رود. نیرو های امنیتی آزمایشگاه مانع خروج کلیف می شوند و به او شلیک می کنند. کلیف زخمی پیش همسرش باز می گردد. جان، بریجت و نیروهای امنیتی به سراغ کلیف آمده اند.

وقتی که فهمیدم قراره پدر بشم، خیلی ترسیدم؛ از اینکه چه اتفاق هایی خواهد افتاد. پدر شدن باعث نشد تا من بترسم، باعث شد تا من قوی تر از قبل بشوم.

                                                                                                                                         کلیف آنگر

کلیف محفظه BB را به بریجت تحویل می دهد. اما کلیف BB را از محفظه خارج کرده است. جان قصد شلیک دارد، حتی تفنگ را به سوی کلیف می گیرد اما با اراده خودش شلیک نمی کند. بریجت با تفنگی که دست جان است به BB و کلیف شلیک می کند. گلوله شلیک شده به BB به شکم او برخورد کرده است. کلیف هم همان جا عمرش پایان می یابد. کلیف پدر سم است. سم هم اولین BB است که بر روی او آزمایش شده است. در طول بازی تمامی فلش بک هایی که با متصل کردن BB مشاهده می کردیم؛ همگی خاطرات سم بوده است.

نقطه آغاز ششمین انقراض

BB به بیچ خودش می رسد اما در آنجا آملی او را نجات می دهد. زخم شکم او را به شکل یک صلیب ترمیم می کند. آملی او را در دریا رها می کند و سم به دنیای زندگان باز می گردد. سم به زندگی بازگشت. اما از همینجا توازن بین مرگ و زندگی از بین رفت و ششمین دث استرندینگ آغاز شد.

سم در حال تقلا برای نجات جان لو است. فرایند نکروز شدن آغاز شده است. سم، لو را در آغوش می گیرد و در همین حال لو گریه می کند. لو جان دوباره بخشیده است. سم به همراه لو در زیر باران از اینسنیتور بیرون می آید و از آنجایی که Lou هم همانند سم تنها است، وظیفه نگهداری Lou به عهده ناجی آمریکا می افتد.

تحلیل داستان بازی Death stranding
داستان بازی Death stranding | سم و لوئیز پس از باران تایم فام

سم، لو و کلیف هر سه جاودان هستند. عشق پاک آملی هنگامی که گلوله به شکم سم که یک نوزاد بود برخورد کرد او را به زندگی بازگرداند و این چرخه ادامه یافت؛ و عشق پاک سم به Lou او را جاودان کرد. داستان Death stranding به گیمر ها یاد آور می شود عشق پاک و بی پایان کلیف به فرزندش(سم) باعث جاودانگی او شد.

سم پورتر بریجز به سم استرند (متحد کننده انسان ها) تبدیل شد و آینده‌ای شیرین را با لوئیز سپری می‌کند. روزی آملی  به سم محبت کرد و سم را جاودانه ساخت. سم هم سال‌ها بعد، سلاح گرم را کنار گذاشت، آملی را در آغوش کشید و به او از ارزش محبت و جنگیدن برای زندگی حتی در بدترین شرایط گفت. آملی هم وقتی لوئیز جان خود را از دست می‌داد، به او زندگی بخشید و این چرخه‌ی ارزشمند کامل شد.

داستان بازی Death stranding
داستان بازی Death stranding

رسیدن به معمای جذاب کنار گذاشتن تفنگ و در آغوش کشیدن آملی، اینگونه آغاز شد که ساعت ها تجربه Death Stranding برخلاف دیگر بازی‌های به ما نشان داد که شلیک و نابود کردن، تنها راه پیشرفت و جلو رفتن نیست بلکه شاید تنها درد بشریت جنگ و نابودی است. آملی در آستانه‌ی به پایان رسیدن دنیا به سم می‌گوید که تو می‌دانی چه کاری را انجام بدهی. بی شک پس از 40 و خورده ای ساعت تجربه Death stranding باید بدانیم. کوجیما اثر قابل تقدیری ساخت که در تک تک لحظات آن پی بردیم باید تفنگ ها را کنار بگذاریم و انسان های کمتری را به کشتن دهیم، اینگونه دنیا بی شک جای بهتری برای زندگی خواهد بود.

Tomorrow is in Your Hand

افرادی که نزدیک به سه دهه است که بازی های Hideo Kojima را دنبال می کنند به خوبی می دانند که او همیشه در بازی هایش پیش بینی های عجیبی کرده است که هم در Death stranding و هم در سری Metal Gear Solid این پیش بینی ها در آینده رخ داده است؛ کوجیما علاوه بر پیش بینی های آینده جهان تقریبا از یک قرن پیش در دنیای معاصر را بازنویسی و در بازی هایش به خوبی اجرا کرد. بازی های کوجیما را بی شک می توان یکی از انقلابی ترین بازی ها در ویدئو گیم دانست چرا که کوجیما با متال گیر تنها یک بازی داستان محور ضد جنگ خلق نکرد. کوجیما اثری خلق کرد که تا ابد تاثیرش در ویدئو گیم ماندگار است؛ خلق اثری که بی شک ژانر مخفی کاری را در بازی ویدئویی و ساخت کاتسین هایی با کارگردانی فوق العاده و البته طولانی را برای بازی ها را بوجود آورد. کوجیما اما در Death stranding کاملا قصد حمله به کلیشه های همیشگی ویدئو گیم را دارد.

حمله اول کوجیما به کلیشه های تکراری ویدئو گیم با مرگ شخصیت آغاز می شود. سم یک ریپتریت است و هیچ وقت نخواهد مرد، اما گذر عمر بر روی او تاثیر دارد؛ از آنجایی که سم یک ریپتریت است هیچگاه شما بر روی صفحه مانیتور با جمله Game Over و You Diedیا شما قرار نخواهد گرفت و بازی متوقف نخواهد شد.

ایپیزود نهم داستان بازی Death stranding را به خاطر دارید؟ تا آخرین ثانیه مبارزه و شکست دادن هیگز و اتمام ایپزود نهم داستان بازی Death stranding همه چیز کاملا عادی بود. قهرمان بازی به دنبال یک هدف و خواسته ای است که پس از دستیابی به آن و یک مبارزه کلیشه ای با آنتاگونیست بازی(شخصیت منفی بازی)، بازی به اتمام می رسد. شاید با خود بگویید که بسیاری از بازی ها در تاریخ ویدئو گیم اینگونه به پایان رسیده است، اما این آیا این یک نکته منفی محسوب می شود؟ طبیعتا پاسخ این سوال «خیر» است؛ اما همیشه خلاف جهت آب، شنا کردن می تواند بسیار جذاب باشد. حال اگر بخواهیم دقیق تر موشکافی کنیم به مبارزه هیگز و سم دقت کنید. نبردی که باید در آن با زدن دکمه مربع دسته خود به هیگز ضربه بزنید. نبردی که شباهت بسیار زیادی به نبرد آخر متال گیر 4 دارد.

تحلیل داستان بازی Death stranding
داستان کامل و تحلیل داستان بازی Death stranding | نبرد جذاب سم و هیگز

اگر هر بازی دیگری بود بی شک این مبارزه آخرین مبارزه بازی بود همانطور که در آثار هیداتاکا میازاکی و آثار دیگر بازی سازان چنین کلیشه ای خسته کننده را دیده ایم. آملی و سم هر دو پس از پایان مبارزه با هیگز از ماریو و پرنسس(پیچ) نام می برند و در بیچ با یکدیگر می دوند. کوجیما در اپیزود نهم داستان بازی Death stranding با پایان و شخصیت هیگز به شکل بسیار زیبا و غیر مستقیم به نوعی مسخره کردن و ادای احترام به پایان ها و آنتاگونیست های کلاسیک دیگر بازی را به مخاطب خود نشان می دهد. البته کوجیما همیشه در مصاحبه های خود اشاره کرده است که دنیای ویدئو گیم همیشه مدیون ماریو است.

سوپر ماریو در ویدئو گیم همانند بیگ بنگ در دنیای واقعی است. اگر این انفجار فوق عظیم هیچگاه رخ نمی داد، به هیچ وجه جایگاه دنیای امروزی را نداشت.

هیدئو کوجیما

حمله دیگر کوجیما به کلیشه های همیشگی ویدئو گیم در خصوص گیم پلی بازی Death stranding است. شاید با خود بگویید با توجه به تحلیل هایی که در خصوص گیم پلی در اپیزود ششم کرده ام جای سخن باقی نیست، اما خیر همچنان جا برای سخن در خصوص گیمپلی بازی Death stranding باقی است. در زمان نمایش گیم پلی Death stranding بسیاری از افراد این اثر را به یک شبیه ساز پیاده روی تشبیه کردند. یکی از صحبت های افراد درباره اکشن کم Death stranding بود؛ اما پاسخ این سوال را با یک پرسش می دهم. آیا کسی می گوید که چرا به عنوان مثال در بازی های ریسینگ تفنگ و هزاران چیز دیگر که در بازی باعث جذاب تر شدن آن می شود وجود ندارد؟ پاسخ شما به این سوال قطعا خیر است چون بازی های ریسینگ با ماشین ها شناخته می شوند. در Death stranding نیز چنین چیزی وجود دارد، اما شما همچنان در Death stranding می توانید از اسلحه های مختلف و از دو نوع کشنده و غیر کشنده استفاده کنید. بازی هیچ اصراری برای استفاده نکردن از تفنگ های مختلف ندارد و این تصمیم را برعهده گیمر می گذارد. اگر به عمر فردی با گلوله های کشنده پایان دهید باید عواقب آن را هم بپذیرید. پس از کشته شدن آن فرد باید او را به اینسنیتور ببرید و بسوزاند و اگر هم این کار را انجام ندهید یک ویداوت رخ می دهد و عملا به جز سختی بیشتر برای پلیر و از بین رفتن بخشی از محیط بازی هیچ اتفاقی نمی افتد.

داستان بازی Death stranding
تحلیل داستان بازی Death stranding | سیستم Social Strand System (سیستم ارتباط جمعی) بازی Death stranding

ساختار ژانر اصلی و جدید بازی که هیدئو کوجیما آن را Social Strand System (سیستم ارتباط جمعی) خطاب می کند، به‌تنهایی مقابل بسیاری از عادات گیمرها در جهان ویدئو گیم می‌ایستد. در بازی هایی مثل وارزون و فورتنایت و غیره تنها راه جاودانه شدن و مقام گرفتن کشتن آدم های بیشتر یا به اصطلاح kill بیشتر گرفتن از دیگر بازیکنان فعال است که نشانه پیروزی شما در آن بازی است. جاودانه شدن در Death stranding با آنچه که در تمامی بازی ها دیده اید زمین تا آسمان متفاوت است. تنها راه جاودانه شدن شما لایک گرفتن بیشتر وسیله ای است که برای دیگر پلیرهای Death stranding گذاشته اید. جاودان شدن شما در بازی خلاصه نمی شود چرا که اگر یکی از پلیرها در حال حمل یک محموله بسیار مهم و در مدت زمان خاصی است، و ناگهان شارژ موتور و یا کامیون او به اتمام می رسد و با ژنراتوری که شما در محلی با پرینتر سه بعدی قرار داده اید موتورش را شارژ می کند و تا جایی که می تواند تاچ پد دسته فشار می دهد و به شما لایک می دهد و در ذهن آن پلیر هم جاودان خواهید شد.

ویدئو گیم و هنر بارها در طول تاریخ توانستند با ارائه‌ ای اغراق‌آمیز و شاید غیرواقعی‌، واقعی‌ترین و مهم‌ترین حرف‌ها راجع به زندگی حقیقی را به انسان مانند Death stranding گوشزد کند. گیم‌های برتر، این کار را با دادن یک زندگی جایگزین انجام می‌دهند. فراموش نکنید که سم استرند که به خاطر آفنفاسم فوبیا توانایی لمس پوست هیچ انسانی را نداشت، در انتها به آسانی لوئیز، ددمن، آملی و پدرش را در آغوش کشید و فرجایل، ماما، بریجت هیگز سم را لمس کردند.

داستان بازی Death stranding
داستان بازی Death stranding

دیدگاه کوجیما به ویدئو گیم بی شک باعث ایجاد بازی های داستان محوری به این شکل در حال حاضر است. ویدئو گیم تنها یک وسیله سرگرمی و بازی نیست. بازی های خلق می شوند مانند Death stranding، The Last of Us Part ll و آثار بسیاری که به دید که سرگرمی به هیچ وجه به آنها نمی توان نگاه کرد. ویدئو گیم جایی است که در آن دیدگاه ها، تفکر ها و سلایق بازی سازان را مشاهده کرد که این بخش را بی شک مدیون داستان عمیق و دیدگاه کوجیما به جنگ در سری Metal Gear Solid هستیم. Death stranding نیز اینگونه است، اثری که در خصوص یکی از پیچیده ترین و مهم ترین سوال های بشریت سخن می گوید؛ مرگ اتفاقی که شاید تمامی انسان ها از آن هراس دارند.

هیچ اثری تاکنون خلق و ساخته نشده است که در تک تک لحظات آن خود بازیساز را بتوان دید. Death stranding همین اثر است، اثری که به راحتی می توان پی برد که هیدئو کوجیما وجود خود و تجربه سی ساله خود در ویدئو گیم را در Death stranding پیاده کرده است.

نظر شما در خصوص داستان کامل و تحلیل بازی Death stranding چیست؟ آیا همچنان به بازی Death stranding می توان به دید یک شبیه ساز پیاده روی نگاه کرد؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.

دیگر مطالب

اشتراک در
اطلاع از
guest
7 نظرات
قدیمی ترین
تازه‌ترین بیشترین واکنش نشان داده شده(آرا)
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
#(AC)
#(AC)
2 سال‌ قبل

این بازی مردم رو به دو بخش تقسیم کرد. بخش اول عاشقان این بازی و بخش دوم هیتر های این بازی که ازش متنفرند و اصلا قبولش ندارند.
خوشبختانه ما در جبهه عاشقان این بازی بزرگ قرار داریم و از این بازی شگفت انگیز لذت می‌بریم.

دمتون گرم بسیار زیبا روایت کردید و توضیح دادید.

974640
974640
2 سال‌ قبل

مقاله بسیار زیبا و پر مغزی بود
دث استرندینگ واقعا اثر فلسفی و زیبایی هست🙏

hamid
hamid
2 سال‌ قبل

بسیار فراتر از یک مقاله

علی امیری
علی امیری
1 سال قبل

ممنون، تحلیل خیلی خوبی بود و چیزای جدیدی با مقاله فهمیدم👍 Death Stranding خاص ترین و عجیب ترین تجربه ای بود که داشتم. خوشحالم که سونی به هیت هایی که میشه توجهی نداره و اجازه ی ساخت نسخه دوم رو به کوجیما داده.

UniQue
UniQue
1 سال قبل

دمتون گرم که با این جزئیات نوشتین، من بازی رو 3 روز پیش تموم کردم و واقعا لذت بردم، ولی کل این مقاله رو خوندم و همه ابهامات م برطرف شد

ا.ب
ا.ب
7 ماه قبل

سلام. ممنون بابت توضیحاتتون. من بازی رو شروع کردم ولی از اونجایی که خودم داستان بازی ها انگیزه م هست برا بازی کردنشون و گیم پلی هم ممکنه کلی وقت بگیره و منم وقتش رو چندان ندارم و با توجه به گیم پلی ابتدایی بازی دت استرندینگ (th وقتی به s میرسه بچای ث، ت تلفظ میشه مثل death’s head در ولفن اشتاین) متوجه شدم که این بازی از اون زمان بر هاست و برا همینم دنبال فیلم ضبط شده ش بودم که متاسفانه اونی که دانلود کردم و دوبله ی فارسی هم بود فقط کات سین ها بودن و خیلی از نکات و ارتباطشون معلوم نبود. ولی خب کلیت داستان رو گرفتم تا اینکه این مطلب رو خوندم و اشراف بیشتری پیدا کردم نسبت به همه ی داستان. گرچه از اون جایی که به فلسفی کردن داستان و ارتباطش با دنیای واقعی و غوطه ور شدن تو هپروت خوشم نیومد و میزان خاصی از جو گیری رو داخلش یافتم (که ممکنه فقط ناشی از ترجمه ی یه متن بوده باشه) و بیشتر به اب بستن موضوع میموند تا توضیح خود محتوا و داستان بازی، ولی توضیح داستان خوب بود.
بازم ممنون. موفق باشید.

پویا
پویا
6 ماه قبل

بسیار عالی بود و لذت بردم
من همزمان که یازی میکردم مقاله رو هم اپیزود به اپیزود میخوندم
یجز بعضی جاها که داستان رو جلوتر از بازی نوشتید باقی مقاله بسیار خوب بود