اگر کاپیتان کارتر یا تیچالا گزینه های خوبی برای جذب شدن و شروع نبودند، دکتر استرنج و زامبی ها بهترین گزینه ها برای ادامه بودند. با ویولت گیمرز در نقد سریال وات ایف همراه باشید.
قسمت چهارم | دکتر استرنج عليه دکتر استرنج
مارول در قسمت سوم اولین سریال انیمیشنیش پا را فراتر گذاشت.و داستانی تاریک را در این جهان به نمایش گذاشت که با وجود ایراداتش بسیار جذاب بود و مارا برای ادامه سریال هیجان زده کرد. همانطور که از تریلر ها و پوستر ها معلوم بود قرار بود.که با یک داستان درباره تقابل دکتر استرنج همراه باشیم.که طرفداران خیلی از این موضوع استقبال کردند. این قسمت یک سوال ایجاد میکند و آن این است که چه میزان از وقایع در سریال روی ورس اصلی تاثیر میگذارد؟ قسمت چهارم با داستانی تاریک نشان میدهد که اگر ابرقهرمانان برای منافع خود از قدرتشان استفاده کنند چه اتفاقات وحشتناکی میافتد.
دکتر استرنج
این قسمت با سوال عجیب از طرف واچر با صداپیشگی جذاب جفری رایت آغاز میشود.آن این است که چه میشد اگر دکتر استرنج به جای دستانش قلبش را از دست میداد؟ قطعا جواب این سوال چیزی نیست که در ذهن هر طرفداری بگذرد. اینجا ما با یک تغییر در خط زمانی فیلم دکتر استرنج طرف نیستیم.و به گونه ای درحال دیدن دنباله دکتر استرنج از یک ورس دیگر هستیم. مارول از پتانسیل های دکتر استرنج به خوبی استفاده میکند.و دست سازندگان را برای یک داستان عاشقانه و تاریک باز میگذارد. کم و بیش این اپیزود ترسی را در تن طرفداران مارول میاندازد که فکر کردن به آن ما را از هر دشمنی در مارول بی نیاز میکند.
اگر این دکتر استرنج وارد ورس اصلی مارول شود؛ باید دعا کرد که واچر سوگند خود را بشکند.وگرنه هیچکس از پس وی بر نمیآید! شخصیت پردازی درست و به موقع استیون استرنج به شکل عالی به بیننده نشان داده میشود. آرت این اپیزود برخلاف قسمت های گذشته که هرکدام ایراداتی داشتند.هیچ ایرادی ندارد و بی نقص است. هماهنگی صدا ها با لب های کاراکتران عالی است و از لحاظ فنی این اپیزود باز هم در صدر است.
بهترین بخش اپیزود
بهترین بخش اپیزود به قسمت تقابل واچر و استرنج تعلق دارد که استرنج از وی درخواست کمک میکند که در راستای شخصیت پردازی استرنج است. او با وجود اینکه نسخه خوب خودش را شکست داد. اما باز هم شکست واقعی را خودش خورد.
همانطور که اشاره شد این اپیزود از شخصیت پردازی عالی برخوردار است. به طوری که شخصیت هایی مانند پالمر را از یک زن کلیشه ای ابرقهرمانی فراتر میبرد.و به شخصیت او بعد میدهد. بندیکت کامبریج در نقش صداپیشه دو نسخه متفاوت از استرنج به خوبی ایفای نقش کرده است.و بهترین صداپیشه پس از جفری رایت در این سریال است. مارول احتمالا با این اپیزود و پایان تاریکش ریسک حذف شوخی های بی مورد را پذیرفت.تا در اپیزود های بعد ترسی نداشته باشد. این اپیزود تا به این لحظه بهترین اپیزود سریال است.
قسمت پنجم | زامبی های مارول
زامبی ها با وجود ترسناک بودن، محبوبیت زیادی در سینما و تلویزیون دارند و آثار زیادی با وجود این موجودات ساخته شده است. مارول هم زمانی کمیکی با محوریت زامبی ها چاپ کرد.اما این برای طرفداران کافی نبود و آنها دوست داشتند زامبی ها را در آثار سینما و تلویزیون مارول ببینند. بالاخره ورود زامبی ها در دنیای مارول فرا رسید.اما آن شکوهی را که باید داشته باشد ندارد. مشکلات این اپیزود خودش یک مقاله جدا نیاز دارد! صداگذاری، طراحی و… همه و همه دست به دست هم داده اند تا این اپیزود را با زامبی هایش به گور ببرند.
طراحی شخصیت ها
اول از همه باید به طراحی کاراکتر های این اپیزود اشاره کرد که بدترین آرت را از اول سریال تا به حال دارد. بروس بنر با صداپیشگی مارک روفالو از لحاظ چهره و آرت استایل هیچ ربطی به نسخه سينمايی اش ندارد، بدتر از آن شخصیت اسپایدرمن است که انگار شخصیت وی را از بالا و پایین کشیده اند و خیلی صورت کشیده ای دارد و تقریبا شبیه به اندرو گارفیلد است تا تام هالند. پس از آن شخصیت مرد مورچه ای میرسد که او هم
اصلا آرت استایل جذابی ندارد. شوخی های بی مورد اگر در قسمت های یک و دو و حتی سه زیاد بودند اینبار سر به فلک زدهاند!
در بخشی از اپیزود ما اسپایدرمن را در ویدئویی درباره نجات در دنیای زامبی میبینیم که میتوان این ویدئو را به خودی خود یک ایراد بزرگ دانست. طراحی ترسناک زامبی ها در کنار این شوخی های بی مورد تضادی غیر قابل انکار را ساخته اند. حتی سازندگان استفاده درستی از زامبی ها ندارد. حضور بسیار کوتاه شخصیت های مرد آهنی و دکتر استرنج در قامت زامبی حتی طرفداران این شخصیت ها را هم سر ذوق نمی آورد.
شوخی های مسخره
مشکل بزرگتر زمانی است که شخصیت های ماجرا یکی یکی تبدیل به زامبی میشوند و شوخی ها بیشتر میشود! مگر میشود بهترین دوستت زامبی شود و تو اورا منفجر کنی و بعدش با این موضوع شوخی کنی؟ سکانسی وجود دارد که ویژن را میبینیم که انسان ها را درمان میکند و به خورد واندا میدهد! حتی این موضوع خودش یک پارادوکس است، نجات و کشتن انسان و در جایی میبینیم که ویژن در یک ثانیه عاقل میشود و تصمیم میگیرد که به گروه اسپایدرمن کمک کند. شخصیت پردازی سریع و عجولانه از ایرادات دیگر سریال است.
پایان این قسمت اگر در اپیزود دیگری یا فصل بعد ادامه پیدا نکند پایان بسیار ضعیفی است. مشکل بیشتر قسمت های سریال هم همین موضوع است.داستان در جایی تمام میشود که باید شروع شود! اگر قرار است که ادامه این داستان ها را در فصل بعد ببینیم نصف جذابیت سریال ازبین میرود و دیگر اسمش وات ایف نمیماند. باید دید آیا این پایان با سکانس جنجالی ثانوس که زامبی شده است و سنگ ها را جمع کرده چگونه قرار است تمام شود.در صورتی که در اونجرز اینفینیتی وار تانوس برای سنگ ذهن به واکاندا حمله کرده بود اما دقیقا دلیل وی چیست؟
قسمت ششم | کیلمانگر و نقشه انتقام
اریک کیلمانگر با بازی مایکل بی. جردن اولین بار در فیلم پلنگ سیاه رونمایی شد. شخصیت وی را میتوان جزو بهترین شخصیت منفی های دنیای سینمایی مارول دانست.که برخلاف بقیه کاراکتر ها فقط در این فیلم حضور داشت. کم و بیش از پتانسیل های وی استفاده شده بود تا این اپیزود. در این اپیزود که با سوال چه میشد تونی استارک توسط کیلمانگر نجات پیدا میکرد؟ پس از این سوال ما صحنه هایی از حضور مرد آهنی در دنیای سینمایی مارول میبینیم که مهم ترین آن را میتوان بشکن زدن با سنگ های بینهایت دانست که کم کاری در طراحی را به وضوح میتوان دید.
این سکانس در اونجرز اندگیم احساس خاصی را به بیننده منتقل میکرد اما در اینجا با یک طراحی ضعیف برای مرد آهنی و محیط طرف هستیم که هیچ احساسی را منتقل نمیکند و نبود رابرت داونی جونيور در قامت تونی استارک با تمام وجود حس میشود.
پس از این ماجراها به سکانس افغانستان میرسیم که تونی استارک کلمه صلح را به شوخی میگیرد. بعد حمله گروه ده حلقه را میبینیم که برخلاف مرد آهنی 1 که تونی استارک سر عقل آمد.اینبار هیچ گوشزدی در کار نیست و کیلمانگر وی را نجات میدهد. آرت استایل و صدای مایکل بی. جردن دقیق روی کیلمانگر نشسته است.و اکشن این اپیزود بهترین اکشن در تمام قسمت هاست و از لحاظ فنی این را میتوان یک پیشرفت کامل در نظر گرفت. در آغاز اپیزود نویسندگان بیننده را گمراه میکنند که آیا کیلمانگر واقعا آدم خوبی است یا خیر. اما در ادامه متوجه میشویم که قرار نیست روند همیشگی مارول را در پیش بگیریم و نه تنها از شوخی ها کاسته شده است بلکه در داستان هم پیچش های خاصی وجود دارد.
پایان بندی
مشکلی که نمیتوان آنرا نادیده گرفت زمان و پایان بندی سریال است. پایان باز فقط زمانی شکل میگیرد که روایت تمام شده باشد اما اینجا روایت نصفه میماند و سازندگان در چند اپیزود هر داستان را چفت و بست میدادند، به این مشکل بر نمیخوردند.
این هم از نقد سریال What If. نظر شما در مورد نقد سریال What If چیست؟ آیا انتظارات شما را بر آورده کرده است؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید.