داستان بازی The Last Of Us به همراه تحلیل تخصصی و کامل
بازی های ویدیویی در نسل هفتم، تحول بسیار گسترده ای را تجربه کردند. این تحول از نحوه روایت داستان بازی ها گرفته تا ارائه تجربه های جدیدی از گیم پلی و … را شامل بود. بازی های ناتی داگ در این نسل نیز جزء عناوین انقلابی محسوب می شوند. الماس و گل سرسبد بازی های ناتی داگ در نسل هفتم نیز The Last of Us بود. عنوانی که با داستانی احساسی، گیم پلی انقلابی و گرافیکی خارق العاده، تجربه ای متفاوت را برای ما گیمر ها رقم زد.(بررسی بازی The Last of Us به صورت جداگانه در وبسایت منتشر خواهد شد. در این بررسی، به دلایل انقلابی بودن گیم پلی که در واقع به برخی اختراعات و امکانات جدید که برای اولین بار در یک بازی حضور داشته اند نیز حتماََ اشاره خواهد شد.) در این مقاله به داستان بازی The Last of Us می پردازیم.
همچنین پیشنهاد می کنیم حتماََ بررسی بازی The Last of Us Part II را در وبسایت ویولت گیمرز بخوانید.
مقدمه
شخصیت قابل بازی و اصلی The Last of Us جول نام دارد. گرچه از نظر داستانی، نیل دراکمن و دیگر نویسندگان بازی The Last of Us، بر روی شخصیت الی تمرکز کرده اند. در واقع در داستان بازی The Last of Us، شما باید به عنوان بازیکن، بیشتر با جول داستان را پیش ببرید. هرچند در فصل زمستان، با الی نیز بازی می کنید. اما با اینکه بازیکن، مدت زمان بیشتری را با جول بازی می کند، اما شخصیت اصلی داستان بازی The Last of Us الی است! این موضوع، در بازی The Last of Us Part II و بسته الحاقی Left Behind نیز دیده می شود.
نویسندگان بازی The Last of Us، طرح اولیه داستان را بدون جول نوشته اند. در ادامه با بررسی ها و نظرات مختلف، شخصیت جول نیز به بازی اضافه شد.(در ابتدا قرار بود الی به همراه یک سگ، شخصیت های داستان بازی The Last of Us باشند.– در آینده نزدیک، در یک آیتم، حتماََ به صورت گسترده به روند تکامل داستان بازی The Last of Us و به صورت کلی توسعه این بازی خواهم پرداخت. با ویولت گیمرز همراه باشید.) در واقع نویسندگان بازی، طوری این بازی را طراحی کرده اند تا مخاطب فکر کند شخصیت اصلی جول می باشد. اما رفته رفته به داستان بازی The Last of Us پی برده و متوجه می شود که تمامی داستان لست آف آس، حول شخصیت الی در حال روایت است.
شروع و افتتاحیه داستان بازی The Last of Us
نویسندگان داستان بازی The Last of Us، یک شروع هیجانی و تکان دهنده را برای این بازی طراحی کرده اند. این شروع که کاملاََ برعکس شروع داستان نسخه دوم لست آف آس(نسخه دوم شروع کندی دارد. البته که سرعت شروع یا پایان، با ضعیف یا قوی بودن ارتباطی نداشته و مهم، جذاب بودن داستان و کیفیت آن و همچنین نحوه پرداخت و روایت است.) است. در واقع این شروع تکان دهنده، آن قدر خوب روایت شده و پرداخته می شود که در ذهن هر گیمری برای همیشه خواهد ماند.
زمان شروع داستان بازی The Last of Us، در شب 26 سپتامبر سال 2013 می باشد. جول مردی میانسال، است که به همراه دختر دوازده سالهٔ خود سارا در آستین(شهری در ایالت تگزاس) زندگی میکند. شروع بازی، با شیوع یک بیماری همراه است. عامل این بیماری، کوردیسپس جهش یافته( کوردیسپس در واقعیت در میان مورچه ها وجود دارد – مدل های مشابه در میان دیگر حشرات نیز دیده شده است) می باشد. قارچی که انسانها را شبیه آدمخواران وحشی(بسیار نزدیک به همان زامبی) می کند. جول و برادرش «تامی»، به همراه سارا در شب حادثه برای در امان ماندن، سعی در فرار از شهر را دارند. اما شهر توسط سربازان نظامی احاطه شده و سارا، دختر جول نیز به وسیلهٔ یکی از آنها تیر خورده و در دستان پدر خود جان می دهد.
داستان بازی The Last of Us چهار فصل دارد. با تحلیل شروع داستان همراه ویولت گیمرز باشید.
تحلیل شروع
همانطور که اشاره شد، شروع داستان بازی The Last of Us بسیار تکان دهنده می باشد. مرگ دختر شخصیت اصلی که شما در حال بازی کردن با آن هستید، بسیار دردناک بوده و تاثیر زیادی روی بازیکن می گذارد. اما بهتر است کمی به عقب تر برگردیم و با جزئیات، شروع بازی را تحلیل کنیم. کاتسین ابتدای بازی، تولد جول را نشان می دهد. در این کاتسین، سارا یک ساعت را به عنوان کادوی تولد، به پدر خود هدیه می دهد. ساعتی که شکسته و خراب است. سپس جول، سارا را که بر روی مبل خوابش برده در آغوش گرفته و بر روی تخت می برد.
بستن ساعت شکسته بر روی دست، در آغوش گرفتن و نشان دادن رابطه بسیار خوب و عمیق پدر و دختر، در کاتسین ابتدایی بازی و به صورت کلی، شروع داستان بازی The Last of Us کاملاََ محسوس است. تنهایی و در مقابل با یکدیگر بودن این پدر و دختر، احساس رابطه تنگاتنگ این دو را به خوبی به مخاطب منتقل می کند. در واقع نویسندگان کاملاََ موفق شده اند تا در دو سه دقیقه ابتدای بازی، آرامش زندگی و عمق رابطه پدر و دختر را به تصویر بکشند. دقیقاََ پس از اینکه احساس آرامش زندگی تنهایی پدر و دختر و احساسات بین این دو را درک کردید، صدای انفجار، احساس تنهایی و اتمسفر مرموزی بر فضای بازی حاکم می شود.
ادامه تحلیل افتتاحیه
شما در نقش سارا به عنوان یک دختر بچه 12 ساله هستید و از خواب پریده اید. باید به دنبال جول در خانه بگردید؛ زیرا دیگر کسی نیست! تقابل اتمسفر و احساساتی که بازی در این زمان به مخاطب منتقل می کند، با یک دقیقه قبل کاملاََ متفاوت بوده و حس می شود. تاریکی، پاسخ ندادن پدر در مقابل صدا زدن های الی، تصاویر عجیب تلویزیون و انفجار احساس مرموزی را به خوبی به بازیکن القا می کند. علاوه بر احساساتی که در این زمان به مخاطب منتقل می شود، وسایل و فضای خانه، قاب عکس ها و متن های مختلف، همه و همه بیش از پیش رابطه عمیق جول و سارا را نشان می دهند.
پس از چند دقیقه، جول با ترس وارد خانه شده و اسلحه ای را از یک کشو بیرون می آورد. ناگهان همسایه، با ظاهر و رفتاری غیرعادی شیشه خانه را شکسته و جول مجبور می شود او را بکشد. این اولین فرد آلوده است که بازیکن، در داستان The Last of Us او را می بیند. از این قسمت تا صحنه مرگ سارا، شاهد کارگردانی فوق العاده بازی هستیم و اوضاع نابسامان مردم و شهر را می بینیم.
تحلیل مرگ سارا
چند دقیقه گیم پلی با سارا و تلاش تامی، جول و سارا برای فرار از شهر، هیجان انگیز است. اما یکی از مهم ترین قسمت های شروع بازی و به طور کلی داستان بازی The Last of Us، سکانس مرگ سارا می باشد. مرگ سارا، شخصیتی که برای اولین بار در The Last of Us با او بازی می کنید، تنها در چند ثانیه اتفاق می افتد. مدت زمانی که به مرگ سارا پرداخته می شود، نه تنها کمبودی احساس نشده، بلکه کاملاََ کفایت می کند. همین کوتاه بودن، کمی به واقع گرایانه بودن مرگ کمک کرده و شروع یا مقدمه داستان بازی The Last of Us را به بهترین شکل به پایان می رساند.
بخش ابتدایی بازی، نه تنها یکی از استارتینگ ها یا شروع ها در بین تمام بازی های ویدیویی می باشد، بلکه می توان گفت واقعاََ بهترین شروع داستان در تاریخ بازی های ویدیویی است. مجموعه ای از احساسات شامل درد، غم، تنهایی، ترس و عشق به همراه یک هیجان زیاد، تنها در چند دقیقه به بازیکن منتقل می شود. با وجود غمگین بودن شروع بازی، مخاطب به واسطه این اتفاقات، احساسات و هیجان هایی که در زمان کوتاهی تجربه کرده، با دل و جان خود آماده یک ماجراجویی جدید می شود. ماجراجویی که مثل شروع بازی، سرشار از احساسات مختلفی است که به بهترین شکل، با یک روایت جذاب و کارگردانی حرفه ای منتظر بازیکن است.
فصل تابستان داستان بازی The Last of Us:
20 سال از زمان شروع داستان بازی The Last of Us می گذرد. در این زمان بسیاری از مردم در اثر این بیماری از بین رفتهاند. بازماندگان نیز در منطقههایی کاملاً قرنطینه شده که توسط سربازان محافظت میشود زندگی می کنند. جول به همراه دوست خود «تس» در منطقهٔ قرنطینهای در بوستون به قاچاقچیگری میپردازند. شخصی به نام رابرت سلاحهای آنها را دزدیده است و جول و تس قصد دارند سلاحها را از او پس بگیرند. در پی درگیریهایی که بین آنها رخ میدهند، رابرت میگوید که اسلحهها را با گروهی موسوم به «فایرفلای» مبادله کرده است. مارلین رهبر اصلی این گروه است و به جول و تس قول میدهد دو برابر اسلحهها را به آنها بازگرداند؛ اگر آنها در عوض دختری به نام الی را به عدهای از افراد فایرفلای که در بیرون از منطقهٔ قرنطینه مستقر هستند برسانند.
پیشنهاد وسوسهکنندهای است که جول و تس هم آن را قبول میکنند و الی را برمیدارند و مخفیانه و شبانه فرار میکنند. اما چندین مأمور امنیتی جلویشان درمیآیند و به سالم بودن الی شک میکنند. بعد از بین بردن و پشت سرگذاشتن مأموران، جول و تس متوجه زخم روی بازوی الی میشوند و فکر میکنند او بیمار است. اما الی توضیح میدهد که این زخمها مال سه هفته پیش هستند درحالی که هرکس این علامت را داشته باشد حداکثر تا دو روز به زامبی تبدیل خواهد شد؛ بنابراین آنها درمییابند که الی در مقابل بیماری مقاوم است و کلید کشف واکسن ضد بیماری برای پزشکان محسوب میشود.
ادامه داستان The Last of Us در تابستان
هوا کمکم به سمت و سوی روشنایی پیش میرود و خورشید طلوع میکند اما سه بازماندهٔ داستان همچنان به راهشان ادامه میدهند تا الی را به گروه «فایرفلای» یا همان کرم شبتاب برسانند. تس در میانهٔ راه متوجه میشود که به بیماری آلوده شده و از جول میخواهد الی را بردارد و او را ترک کند. با اصرار زیاد تس، سرانجام جول و الی از آنجا میروند و تس را میان چندین مأمور امنیتی تنها میگذارند و تس هم کشته میشود. سپس آنها برای پیدا کردن یک اتومبیل نزد یکی از دوستان جول به نام بیل که یک مکانیک است میروند. او فرد تنهایی است که حال و هوای سخت روزهای پس از گسترش بیماری روی اعصاب و روانش تأثیر گذاشته و به شدت عصبی جلوه میکند.
همسفرهای دیگری که در داستان لست آف آس با جول و الی همراه میشوند هِنری و سم نام دارند. دو برادر سیاهپوستی که برخلاف بیل بسیار گرم و صمیمی هستند. سم تقریباً جوان و همسن الی است. جول، الی، هنری و سم داشتند جادهها را پشت سر میگذاشتند و هر از گاهی هم ساختمانهای اطراف را میگشتند تا اینکه سم از یک اسباببازی آدمآهنی خوشش میآید و میخواهد آن را در کولهاش بگذارد که هنری میگوید باید فقط لوازم حیاتی را با خودمان بیاوریم.آنها به دفترکار هِنری میروند و هِنری نقشه خود را برای جول توضیح میدهد.
آنها تا نیمه شب صبر میکنند سپس بیرون میروند و پس از یک درگیری کوچک همه را میکشند، وقتی به یک کامیون میرسند نردبان میشکند و حالا جول پایین مانده و هِنری به او کمک نمیکند و فرار میکند ولی الی با جول میماند. بعد از کمی فرار از شکارچی ها به پل روی رودخانه که خراب شده میرسند و الی میخواهد بپرد ولی جول نمیگذارد. الی خود را به رودخانه پرت میکند و جول مجبور به پرش میشود.
و همچنان تابستان، طولانی ترین فصل داستان بازی The Last of Us
جول خود به هوش میآید خود را در ساحل با الی و هِنری و سم میابد، جول شروع به کتک زدن هِنری میکند و الی توضیح میدهد که هِنری او را نجات داده و هِنری قول میدهد دیگر همچین کاری نکند. راه آنها به یک فاضلاب کشیده میشود و پس از درگیری با دو نوع از زامبی ها یعنی «کلیکر» ها و «رانر» ها به یک شهرک میروند و با یک تکتیرانداز و یارانش درگیر میشوند و بعد از کشتن همه آنها، کلیکر و رانرها حمله میکنند ولی آنها جان سالم به در میبرند و به یک خانه پناه میبرند.
هِنری، الی و جول سر سفره شام هستند و در اتاقی دیگر سم تنهایی با کنسرو لوبیا بازی میکند. پس از کمی شوخی و صحبت الی سفرهٔ شام را ترک میکند تا سم را از تنهایی دربیاورد و چند کلامی با او حرف بزند و سورپرایزش کند. الی همان آدمآهنی را که سم اجازه نداشت با خودش بیاورد در کولهاش گذاشته بود تا مخفیانه به سم بدهد ولی سم اصلاً از این کار الی خوشحال نمیشود و در عوض سوالهایی راجع به ترس، تبدیل شدن به موجودات ترسناک، بیماری و مرگ میپرسد. او بیمار است و فردا صبح سم به همان موجودات ترسناک تبدیل میشود. هنری به ناچار برادرش را میکشد! هنری شوکه میشود. او دیگر نمیتواند شاد باشد چرا که با مردن برادرش تنها شده و دیگر هدفی برای زنده ماندن ندارد. پس در نهایت خودکشی میکند.
فصل پائیز داستان بازی The Last of Us:
جول تصمیم میگیرد که برای رساندن الی به گروه کرم شبتاب و تمام شدن کارش باید برادرش تامی را پیدا کند. چرا که او عضو سابق گروه کرم شبتاب بودهاست. جول و الی بعد از همسفر شدن با بازماندههایی که دوستان خوبی هم محسوب میشدند و همچنین پشت سر گذاشتن شهرهای دور افتاده و کم جمعیت و پرجمعیت با همهٔ جانوران و راهزنهایش موفق میشوند کمربند میانی آمریکا را طی کنند و به مقصدشان نزدیک و نزدیکتر شوند. تا اینکه سرانجام آنها در فصل پاییز وارد شهر بازسازی شدهٔ جکسون در ایالت کوهستانی وایومینگ میشوند.
این شهر در داستان The Last of Us کنار یک سد قرار دارد که تامی و همسرش ماریا به همراه گروهشان از آن سد جهت تولید برق استفاده میکنند که اجتماعی قدرتمند و مستحکم را تشکیل دادهاند. همسر تامی با الی حرف میزند و ماجراهای پیش آمده و گذشتهٔ جول را به او میگوید. جول هم در این فکر است که الی را پیش تامی بگذارد و دنبال زندگیاش برود. در واقع میخواهد ادامهٔ کارش را به تامی واگذار کند.
ادامه پاییز
اما پس از حملهٔ راهزنها الی به جول میگوید که ماجرای سارا را میداند و او هم مثل جول عزیزانش را از دست دادهاست. خلاصه بعد از کشمکشهای احساسی جول تصمیم میگیرد با الی بماند و او را به دست تامی نسپارد. تامی، جول و الی را به دانشگاه کلورادو شرقی میبرد؛ جایی که او به یاد دارد آخرین بار گروه کرم شبتاب در آنجا مستقر بودند و به درخواست جول آنها را رها میکند و به اردوگاه بازمیگردد. سپس جول و الی به دانشگاه میروند و متوجه میشوند که دانشگاه مدتهاست به حال خود رها شده و دیگر کسی آنجا استقرار ندارد.
البته امیدشان کاملاً هم نابود نمیشود چرا که یک نوار صوتی پیدا میکنند و توسط آن درمییابند که کرم شبتاب به یک بیمارستان در شهر «سالت لیک» نقل مکان کردهاست. جول و الی در حال ترک کردن دانشگاه به مقصد بیمارستان بودند که ناگهان مورد حملهٔ گروهی از غارتگران قرار میگیرند و حسابی درگیر میشوند. در این درگیریها جول بهشدت زخمی میشود و حتی به زحمت میتواند راه رود که به کمک الی موفق میشوند تا از آنجا فرار کنند.
فصل زمستان داستان بازی The Last of Us:
در زمستان الی و جول در خانهای کوهستانی سرپناه گرفتهاند. جول در آستانهٔ مرگ است و برای مراقبت و نگهداری کاملاً به الی نیاز دارد و به او تکیه کردهاست. الی به شکار میرود و میخواهد یک گوزن بزرگ را شکار کند. بعد از روانه کردن چندین تیر به سمت گوزن بخت برگشته به جنازهاش میرسد اما بر سر جنازهٔ گوزن با دو مرد غریبهٔ عجیب روبهرو میشود. دیوید و جیمز که نام آن دو نفر است معاملهای با الی میکنند.
آنها گوشت گوزن را برمیدارند و در عوض مقداری دارو به الی میدهند تا بتواند جول را مداوا کند و از مرگ نجاتاش دهد. جیمز میرود داروها را بیاورد و در این میان الی و دیوید در مقابل کلیکرها و افراد آلوده به بیماری مقاومت میکنند. سپس دیوید به الی میگوید آن افرادی که در دانشگاهِ کلورادو کشتند اعضای گروهاش بودند، اما با این وجود به الی اجازه میدهد تا آنجا را ترک کند و داروها را به جول برساند.
ادامه فصل زمستان
الی که ترسیده بود هراسان سوار بر اسباش میشود و به سمت مخفیگاهشان حرکت میکند. دیوید هم افرادی را برای تعقیب او میفرستد. صبح روز بعد آن افراد که الی را تا پناهگاهشان دنبال کردهاند قصد کشتن جول و دستگیری الی را دارند. الی برای آنکه جول در امان باشد سعی میکند آنها را به دنبال خود بکشاند و از آنجا دور کند. سپس الی را به دور از جول محاصره و دستگیر میکنند. حالا الی یک طرف مانده و جول هم طرفی دیگر. الی درحالی که زندانی شده متوجه میشود دیوید و افرادش آدمخوار هستند و بعد از تلاشهای فراوان و امتناع کردن از پیوستن به گروه دیوید موفق میشود تا از آنجا فرار کند.
در این بخش از داستان بازی The Last of Us، دیوید الی را در یک رستوران گیر میاندازد و آنها با هم درگیر میشوند. از طرفی جول در کلبهٔ سرپوشیدهشان ناگهان به هوش میآید و بعد از بازجویی کردن از دو تا از زیردستان دیوید متوجه میشود الی زنده است و کجا میتواند او را پیدا کند. وقتی جول به رستوران میرسد الی را میبیند که در حال کشتن دیوید با ضربات پی در پی چاقو است و سرانجام همدیگر را به آغوش میکشند و گریه میکنند.
فصل بهار داستان بازی The Last of Us:
در فصل بهار داستان The Last of Us جول و الی در فصل بهار به شهر «سالت لیک» میرسند. آنها در راه به تونلی زیرزمینی برخورد میکنند که وسط آن را آب فرا گرفته و سعی دارند از روی اجسام شناور بر آن رد شوند که ناگهان به درون آب سقوط میکنند. جول الی را از غرق شدن نجات میدهد اما در همین حین، نیروهای امنیتی کرم شبتاب آنها را میگیرند و به بیمارستانی که محل استقرارشان بود میبرند. جول در حالی به هوش میآید که توسط مارلین مورد استقبال قرار گرفته است. او به جول میگوید که دارند الی را برای یک عمل جراحی آماده میکنند. طبق گفته مارلین قارچی در بدن الی رشد کرده که باعث مصون شدن الی از بیماری میشود و دکترها قصد خروج و مطالعه بر روی این قارچ را دارند.
این عمل از آنجا که قارچ مغز الی را فراگرفته باعث مرگ وی میشود و این برای جول غیرقابل قبول است. جول از چنگ محافظ امنیتی که برایش گذاشته شده بود میگریزد و پس از مبارزه با نیروهای امنیتی دیگر خود را به اتاق عمل میرساند. جایی که الی بیهوش روی تخت است و چندین جراح بالای سرش قرار دارند. جول الی را برمیدارد و از طریق آسانسور به طرف پارکینگ میرود اما در آنجا مارلین راهش را میبندد. رهبر کرم شبتاب میخواهد جول را از این کار منصرف کند و به هر قیمتی عملاش را انجام دهد اما جول، مارلین را میکشد تا دیگر کسی از کرم شبتاب به دنبالشان نیاید.
پایان بازی
بنابراین الی را سوار ماشین میکند و دو نفری به سوی تامی میروند. در حین رانندگی به خارج از شهر جول به الی میگوید که گروه کرم شبتاب افراد زیادی همچون او را که در برابر بیماری مقاوم بودند پیدا کردهاست و پزشکان نیز بر رویشان عمل جراحی انجام دادهاند که هیچکدام هم موفقیتآمیز نبوده و در تحقیقاتشان شکست خوردهاند.
و همینطور دروغ میگوید که دیگر کرم شبتاب جستجو را برای درمان بیماری متوقف کردهاست. جول نتوانست به الی بگوید که آنها میخواستند برای تهیهٔ واکسن او را بکشند و جانش را بگیرند. بازی درحالی به پایان میرسد که آنها در کنار جاده و نزدیک محل استقرار تامی توقف کردهاند. الی از اینکه افراد زیادی جانشان را برایاش از دست دادند و او هماکنون بیمصرف باقیمانده احساس گناه میکند و از این رو از جول میخواهد که قسم بخورد همهٔ حرفهایی که زده راست بودهاست. با قسم خوردن دروغ جول پروندهٔ قصهٔ این بازی تمام میشود.
سخن آخر
بسیار ممنونیم که تا پایان داستان بازی The Last of Us همراه ویولت گیمرز بودید. امیدواریم از داستان این بازی شاهکار، لذت کافی را برده باشید. همانطور که اشاره شد، این بخش های تحلیل داستان The Last of Us در حال بروزرسانی می باشد. بنابراین برای تحلیل باقی داستان، در روز های آینده نیز به این مقاله سر بزنید. در صورت تمایل می توانید با کلیک بر روی داستان بازی ها، باقی داستان ها را نیز مطالعه بفرمائید. خوشحال می شویم اگر در آخر این مقاله، نظرات خود را با ما و دیگر کاربران به اشتراک بگذارید. قطعاََ نظرات مفید شما، باعث پیشرفت ویولت گیمرز خواهد شد.
نویسنده متن داستان بازی The Last of Us: علی وکیلی – نویسنده مقاله و بخش های تحلیل: علی حیدریان
درود
مقاله خیلی خوبی بود. من از آنجایی که بازی The Last of Us رو تجربه کردم، با داستان آشنایی داشتم. اما از بخش تحلیل داستان، واقعا لذت بردم ممنون از نویسنده گرامی جناب حیدریان❤
فقط خواستم بپرسم بروزرسانی مقاله برای تحلیل دیگر بخش های داستان The Last of Us کی منتشر میشه؟
درود بر شما طاهره جان
خواهش میکنم خوشحالم که از این مقاله لذت بردی:)
تاریخ دقیق انتشار دیگر بخش های تحلیل داستان بازی The Last of Us هنوز مشخص نیست اما سعی میکنم تا هفته آینده حداقل یک آپدیت به مقاله بدم. ممنونم ازت.