تیترمقالات سینماییمنتخب سردبیرویژه
داغ

نقد سریال قورباغه | The Frog

در این پست می‌خواهیم به نقد سریال قورباغه بپردازیم. سریالی که با تمام ضعف های خود تبدیل به کو سوی امید در شبکه نمایش خانگی ایران شد. با ویولت گیمرز همراه باشید.

سریال قورباغه به عنوان اولین سریال هومن سيدی اثر قابل احترام و با ارزشی است. آن هم با توجه به کیفیت سریال های نمایش خانگی مانند لامپی روشن است که با جسارت در این زمینه خودنمایی می‌کند.برای علت بررسی داستان قسمت های بسیاری از آن در ادامه افشا می‌شوند. توصیه می‌کنیم اگر هنوز سریال را تماشا نکرده اید یا به اتمام نرسانده اید ادامه را نخوانید.

***هشدار لو رفتن داستان***

قسمت اول سریال یکی از بهترین پایان بندی ها را در میان سریال ها ایرانی را تا به این لحظه دارد. اپیزود اول که آفریقا نام دارد از فیلم La Haine الهام گرفته.داستان با سه جوان شروع می‌شود که با جنازه یک پلیس روبه‌رو می‌شوند. شخصیت اصلی رامین با بازی زیبای صابر ابر، تفنگ پلیس را بدون توجه دوستانش برمی‌دارد. چند پلان ما رامین را میبینیم که تلاش می‌کند با این قدرت جدید کنار بیاید. اما طولی نمی‌کشد که دوستانش از ماجرای تفنگ مطلع می‌شود و داستان وارد فاز سرقت می‌شود.

تقابل شخصیت های سریال
پای نوید محمد زاده بالاخره به داستان باز می‌شود.

سلاح در این قسمت وسیله برای کشتن نیست وسیله ای برای کنترل قدرت و ترس است. در پایان ما با شخصیت نوری روبه‌رو می‌شویم. شخصیتی درونگرا و مخوف که با هیپنوتیزم کار هر سه جوان را تمام می‌کند. هومن سیدی جسارت کم نظیری را در فینال اپیزود اول به نمایش می‌گذارد. با این که سریال تا فینال کماکان غیر قابل پیش بینی پیش می‌رود اما هیچ وقت به سطح ایده آل قسمت اول نزدیک نمی‌شود.

قسمت دوم شاهد برگشت به سال های گذشته هستیم. این قسمت با تمرکز روی شخصیت نوری و همراهانش متوجه چگونگی آغاز همکاری آنان می‌شویم. مشکل اصلی اپیزود دوم اجرای فینال آن است. ماجرایی به آن پیچیدگی با دیالوگ نوید محمد زاده حل نمی‌شود. اما کارگردان زحمت پرداخت یک سناریوی منطقی را به خود نمی دهد.*گاف های ریز و درشت در نقشه نوری برای اتفاقی جلوه دادن مرگ سه دوست و توضیحات رامین منطقی نیستند. اما هومن سیدی می‌خواهد به سرعت از آن عبور کند و به ادامه داستان بپردازد.

در قسمت سوم با شخصیت جدیدی آشنا می‌شویم برادر معتاد و لاف زن یکی از دوستان رامین که پس از 7ماه پیدایش می‌شود و از رامین پول میخواهد و هیچ مسئولیتی برای خون برادرش ندارد.رامین و برادر دوستش به عمارت نوری می‌روند، آباد نوچه نوری در عمارت دیالوگی می‌گوید که بعد جدیدی به شخصیت رامین می‌دهد*آقا اینو یادتونه؟ دوبار مرده اومده می‌گه من قلب ندارم. باورتون میشه؟* شخصیت رامین خاکستری تر از قبل می‌شود، شخصیتی بدون قلب که اهمیتی برای دوستانش قائل نیست و فقط پی قدرت است، سوالات زیادی که در پایان قسمت اول ایجاد شده بود رفته رفته جواب های خود را می‌گرفتند. باز هم در این اپیزود ما شاهد جسارت سيدى هستیم و رامین برادر دوستش را به شکل غیر مستقیم به قتل می‌رساند تا در این میدان جنگ خودش با نوری مقابله کند.

قسمت چهارم با فرم وس اندرسون گونه اش ماجراهای خانواده رامین را دنبال می‌کند در دهه 60 که به خانه فامیل های مادر رامین می‌روند برای عروسی… رنگ بندی سریال تحسین برانگیز است که در زمان های گذشته رنگی و در زمان حال تاریک و بی روح است،این اپیزود کمی سست است ماجرای خانواده رامین با ماجرای رامین در کنار ایست بازرسی که انگشت بریده ای را در ماشین رامین که از نوری گرفته است پیدا می‌کنند، نمی‌خورد، تنها خوبی این اپیزود نشان دادن منشا دیوانگی های رامین است که از پدر خود به ارث برده است!

قسمت پنجم که ما با وسیله جدیدی برای کنترل ترس و قدرت همراه هستیم: “انگشت” انگشت فردی ناشناس که در ادامه سریال معلوم می‌شود متعلق به چه‌کسی است، ما در این قسمت با یک بازپرس آشنا می‌شویم که به طرز کلیشه ای دنبال حق و عدالت است و در جهان قورباغه که سیاه شده است همخوانی ندارد بازی خوبی هم از این بازپرس دیده نمی‌شود، همچنین فرانک با بازی سحر دولتشاهی دوست دختر سابق رامین در این اپیزود معرفی می‌شود، بازهم پایان این اپیزود شوکه کننده و عجیب است اما مشکل اصلی جایی است که رامین از فرانک خواهش می‌کند! رامین در اواسط همین اپیزود بازپرس و سربازی را با انگشت کنترل می‌کند اما در پایان از فرانک خواهش می‌کند که اینکار را بکند، البته شاید نویسنده میخواسته تضاد بین نوری و رامین را بیشتر کند!…

در قسمت ششم قورباغه دیگر رسما سریال تبديل به یک خانه شکلاتی می‌شود که فقط برای گول زدن مخاطب است و درون آن چیزی نیست، اگر ایراد خواهش رامین از فرانک را از اپیزود قبل چشم پوشی کنیم سيدی می‌توانست زنی قدرتمند و کلیشه شکنی نسبت به زنان آثار ایرانی خلق کند ولی باز هم نگاه کلیشه ای نسبت به زنان در این قسمت سایه افکنده.

رامین پس از خانه فرانک به عمارت نوری می‌رود و نوری اپیزود 6 با نوری اپیزود 1 با همان حضور کوتاهش خیلی فرق دارد، نوری در اپیزود1 شخصی درونگرا است و هوش خود را در همان حضور کوتاه به رخ می‌کشد ولی در این قسمت رامین هرچیزی را که برای نوری تعریف می‌کند نوری به راحتی باور می‌کند نویسنده به شکل عجولانه می‌خواهد نوری و رامین را در یک تیم بیندازد.

قسمت هفتم قورباغه شخصیت لیلا را معرفی می‌کند با بازی فرشته حسینی که اولین تجربه بازی را جلوی دوربین دارد، فرشته حسینی بازی خشک و بی روحی را به نمایش می‌گذارد، تنها نکته مثبت این قسمت به جز موسیقی و فیلمبرداری که نمی‌توان به آنها هیچ ایرادی وارد کرد، دیالوگ هایی با ضرباهنگ تند است که خیلی درگیری را جذاب می‌کند.

ورود یک شخصیت جذاب

قسمت هشتم ما با یک شخصیت جدید آشنا می‌شویم به نام شمس آبادی که یک کله گنده است و کلی خرده پا دارد که بتواند نوری را کله پا کند… در این اپیزود قرار ملاقاتی بین نوری و شمس آبادی شکل می‌گیرد که کارگردانی در این سکانس خیلی خوب است بازی خوب هومن سيدی هم این سکانس را چندین برابر بهتر می‌کند اما مشکل اصلی چیز دیگری است، شمس آبادی که انقدر زرنگ است چرا باید یک نفر را تنها به عمارت نوری برای مذاکره بفرستد؟ مگر او از قدرت نوری خبر ندارد؟ اما همانطور که گفتم سکانس ملاقات نوری و شمس آبادی جزو بهترین سکانس ها تا به الان است.

قسمت نهم باز هم شاهد خراب شدن نوری هستیم نوری که در قسمت اول با آن سکوتش پس از به قتل رساندن آن سه سارق حالا تبدیل به یک فرد ساده می‌شود که هر کس وارد عمارتش می‌شود را می‌پذیرد و هرچیزی بگوید قبول می‌کند.

اپیزود دهم به لطف فلش بک های همیشگیش خط های داستانی را تکمیل می‌کند و یک مهران غفوریان جدید و جذاب را تحویل مخاطبان می‌دهند. مهران غفوریان از خودش بازی به یادماندنی و تحسین برانگیز را به جا می‌گذارد و تریلری از ظاهر و بازی جدید خود برای کارگردانان می‌گذارد تا از ریسک آنها بکاهد.

اپیزود یازدهم مرگ سروش را در پی دارد، مرگی توسط شخص نوری که چه از اول سریال چه از اول خط زمانی و داستانی دستش را به خون آلوده نکرده است همین کشته شدن سروش توسط نوری خودش یک نوع ضعف است نوری که کنار می ایستد و زجر کشیدن بقیه را می‌بیند چرا دست به خون رفیق 13 ساله اش می‌زند؟ به خاطر رامین که تنها دو هفته با وی بوده؟

قسمت دوازهم در ادامه ماجرای عجیب اینکه خواهر نوری همسر شمس آبادی است آغاز می‌شود و در سکانس ملاقات لیلا با شمس آبادی بازی بد فرشته حسینی به چشم می‌آید در تک تک دیالوگ ها. نویسندگان از بیماری شمس آبادی که می‌توانست خاطرات خود را بیاد بیاورد استفاده نمی‌کنند تا وی خاطره آن ملاقات با نوری را به یاد بیاورد و برنده انگشتش را بیابد و فراموش کرده است که آن روز چه اتفاقی افتاده.در پایان این اپیزود شاهد به قتل رسیدن فرزند و همسر شمس آبادی توسط لیلا هستیم که شمس آبادی فکر می‌کرد قاتل همسر و فرزندش را کشته است، وکیل شمس آبادی با گفتن این راز به وی هیجانی را برای مقابله شمس آبادی با لیلا خلق می‌کند.

قسمت سیزدهم با ادامه فهمیدن شمس آبادی از موضوع قتل آغاز می‌شود و همان هیجان بدون فکر را در پی دارد که چرا آدم های شمس آبادی همان موقع دوربین ها را چک نکردند؟ بازهم ضعف فیلمنامه به قورباغه آسیب می‌زند. همچنین در این اپیزود شاهد یک خبرچین هستیم که به نوری اطلاع می‌دهد تا از ریختن پلیس ها به عمارتش جلوگیری کند… نوری به داخل عمارت می‌رود و با رامین شروع به بحث می‌کند که عمری طبیعی است اما ناگهان به لیلا شک می‌کند! چرا؟ لیلا کسی بود که از بچگی کنار نوری بزرگ شده است چرا باید به وی شک کند؟ همه چیز در سریال قورباغه با ریتم تند جلو می‌روند و نوری دیگر باید با امپراتوری خود خداحافظی کند.

قسمت چهاردهم در ادامه قسمت قبل فرار شخصیت های سریال را به دنبال دارد هرکس نقشه ای در سر دارد رامین میخواهد با کمک فرانک مواد هارا بالا بکشند، لیلا با کمک افراد شمس آبادی. نوری در این قسمت از تنهایی و اعتماد به همه رنج می‌برد در سکانسی به خواهر خود اعتماد می‌کند و آب مسموم را می‌خورد و در آخر همین اپیزود چوب اعتمادش را می‌خورد. این اپیزود هم جسارت سیدی در حذف شخصیت هارا به رخ می‌کشد. وکیل شمس آبادی به طرز غير منتظره ای لیلا را می‌کشد، افراد نوری به وی خیانت می‌کنند و رامین که در آنجا مخفی شده است به نحوی تمام چیز هایش را در جنگی که سر سومش (شمس آبادی) پیروز شد از دست داد.

سحر دولتشاهی

اپیزود فینال

قسمت پایانی سریال روایتی تند و بدون مکث را همراه خود دارد، روایتی از رامین و فرانک که به تایلند می‌روند تا نه مواد بلکه بذر مواد را پیدا کنند در آنجا بل شخصیت اردشیر که فامیل دور فرانک است همراه می‌شوند و به یک دیسکو به رهبری یک فرد تایلندی باهوش می‌روند در این اپیزود شخصیت خاکستری رامین خودش را نشان می‌دهد در سکانسی فرانک از وی خواهش می‌کند که پول هارا به رئیس دیسکو بدهد اما وی جای پول هارا نمی‌گوید چون در هوس قدرت غرق شده است و دیگر هیچ چیز را حس نمی‌کند حتی وقتی به پای فرانک شلیک می‌شود وی جای پول هارا نمی‌گوید و اردشیر به فرانک کمک می‌کند.

شخصیت خاکستری رامین در قسمت آخر سریال پر رنگ می‌شود. رامین با نقشه ای تصمیم می‌گیرد دختر رئیس ديسکو را بدزدد و از وی پول ها را پس بگیرد که به خوبی پیش نمی‌رود و باعث زخمی شدن خودش می‌شود با کمک اردشیر به زمین خالی می‌رود که قاچاقچیان آن را درو کرده اند و چیزی باقی نگذاشته‌اند در آنجا ما شاهد رامینی هستیم که معلق است نه مرگ وی و نه زنده مانش معلوم است. اما با توجه به سگ جان بودن رامین وی به سریال باز می‌گردد.

جمع بندی

درمجموع قورباغه سریال نسبتا خوبی است و ارزش یکبار دیدن و وقت گذاشتن را دارد. سيدی خودش را در مدیوم سریال سازی امتحان می‌کند و از این امتحان با یک نمره نسبتا خوب بیرون می‌آید. سریال توانایی دنباله ساختن را دارد اما اگر کیفیت سریال بالاتر برود نه از اینی که هست به سقوط منجر شود. از جمله بخش هایی که نمی‌توان ایرادی به آنها گرفت بازی خوب صابر ابر/فیلمبرداری و موسیقی اشاره کرد. ممنون که نقد سریال قورباغه را کامل مطالعه کردید. منتظر نظرات شما درباره سریال هستیم.

سجاد شوریابی

یک عاشق سینما، سریال بین پیگیر، کمیک فن و انیمیشن ساز

دیگر مطالب

اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments